مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

مدیریت وبلاگ

تقویم ساعت

نویسندگان

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

عید برشما مبارک

  • ۴۷۹ نمایش

  • اس ام اس عید فطر 93 , تبریک عید فطر 93

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۲۳:۳۰
    یاسین

    یارب و یا الهی  

    در سینه مانده آهم ، خیلی دلم گرفته

    خسته از اشتباهم ، خیلی دلم گرفته

    بر نفس خود اسیرم ، از شرم سر به زیرم

    از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته

    خیلی مرا صدا کرد ، آخر خودش حیا کرد

    شرمنده از الٰهم ، خیلی دلم گرفته

    در بندگی ضعیفم ، شیطان شده حریفم

    گمراه بین راهم ، خیلی دلم گرفته

    نامحرمان به لبخند ، اشک مرا گرفتند

    خشکیده شد نگاهم ، خیلی دلم گرفته

    وقتی اطاعتم رفت ، دوران عزتم رفت

    درمانده قعر چاهم ، خیلی دلم گرفته

    شاه نجف امیدم ، دیشب به خواب دیدم

    ایوان طلای شاهم ، خیلی دلم گرفته

    تشنه شدم دوباره ، دلتنگ و بی قرارِ

    ارباب و قتلگاهم ، خیلی دلم گرفته

    یک سو سه ساله افتاد ، خواهر به ناله افتاد :

    برخیز ای پناهم خیلی دلم گرفته

    بعد از علیِ اکبر ، بعد از تو ای برادر

    در بند یک سپاهم ، خیلی دلم گرفته

    من می روم اسیری ، جای کفن حصیری

    شاید شود فراهم ، خیلی دلم گرفته

     

    شاعر : محمد جواد شیرازی


    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۲
    یاسین

    یا حسین ابن علی (ع)

    عمری ست کشیدم به دلم بار غمت را

    عمری ست کشیدم سر دوشم علمت را

    عمری ست به دل نقش نمودم به خط اشک

    ای خون خدا شعر خوش محتشمت را

    باز آمده از راه گدای همه روزه

    کوتاه مکن از سر او لطف کمت را

    سوگند به زهرا برسان لحظه ی آخر

    بر دیده ی این غمزده خاک قدمت را

    تا جان دوباره من دل مرده بگیرم

    بفرست مسیحا به دل مرده دمت را

    احسان قدیمی و در مرحمتت باز

    عالم همه دیده ست عطا و کرمت را

    کن قسمت من باز که بیچاره ترینم

    آقا که ببینم شب جمعه حرمت را

    بالای قد و قامت خونین ابالفضل

    دیدند ز خیمه همه آن قد خمت را

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۲
    یاسین

    الهی العفو ...

    گرچه پرم وا می شود با ذکر استغفارها

    پرواز دشوار است با سنگینی این بارها

    گرچه تو خوبی من بدم هر بار گفتی آمدم

    توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یارها

    صد بار گفتم عاقبت یک بار توبه می کنم

    آخر نمی آید چرا یک بار ، این یک بارها

    من هر کجا که رو زدم رویم خریداری نداشت

    پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها

    دل مرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه

    دیگر نمی لرزد دلم از دوری دلدارها

    وقتم کم و راهم دراز با این گدا قدری بساز

    هر جا روم سد می کند راه مرا دیوارها

    سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من

    پس خوش به حال لذت خوابیدن هشیارها

    گاهی ادا گاهی قضا گاهی خدا گاهی خطا

    خسته شدم جان خودم از این همه تکرارها

    گیرم مددکاری برای کار من پیدا نشد

    نام علی وا می کند آخر گره از کارها

    ذکر و دعای بی علی مثل غذای بی نمک

    از برکت نام علی شیرین شود گفتارها

    من سال ها دیوانه ی ایوان طلای حیدرم

    عشق است با نام علی سرها رود بر دارها

    گفتم مرا یک کربلا مهمان کن و جانم بگیر

    بس کن برایم ناز را در پای این اسرارها


     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۵
    یاسین

    یا امیرالمومنین(ع)

    مرا به عالم زر بود با تو این میثاق
    که باشم از همه عالم فقط تو را مشتاق

    هنوز خلق نگردیده بود آب و گلم
    که در حریم دلم بر تو ساختند رواق

    ز بس به روی تو عاشق شدم نمی دانم
    ز شوق وصل مرا می کشند یا به فراق

    به شوق آن که بیایی به دیدنم دم مرگ
    در انتظار اجل سخت طاقتم شده طاق

    به نامهٔ گنهم خط قرمزی بکشید
    که برد مهر علی در بهشتم از ارفاق

    ز دست دشمنت ار آب سرد بستانم
    هماره باد حمیم جهنمم به مذاق

    ولایت تو از آن در دلم ولادت یافت
    که مُهر مهر تو را مادرم گرفت صداق

    اگر ز مهر تو غفلت کنند اولادم
    کنم به ناله و نفرین تمامشان را عاق

    تو دست و چشم و زبان خدایی ای مولا!
    خدا گواست که نبود به گفته ام اغراق

    هزار بوسه به شمشیر و دست و بازویت
    که شیر خوانده تو را قادر علی الاطلاق

    هنوز شیر ننوشیده چشم نگشوده
    به یک تکان تو بگسست رشته
    ٔ قنداق

    شنیده ام که جهان را طلاق دادی تو
    چگونه عقد نکردی و دادی اش سه طلاق

    به دشمنان تو این کمترین عذاب بود
    که با حمیم جهنم کنند استنشاق

    گدای کوی توام یا علی نگاهم کن
    به دست بذل نمودی، ز چشم کن انفاق

    از آن تخلص خود را نهاده ام "میثم"
    که اشتیاق توام بوده است سبک و سیاق

    غلامرضا سازگار

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۹
    یاسین

    نوشته اشک

    ای مرغ سحر! صبح شد و یار نیامد
    ای شب! چه شد؟ آن شمع شب تار نیامد
    ای نخل! غریبی که به دامان سحرگاه
    آبت دهد از دیدۀ خونبار نیامد
    ای چاه! امامی که ز سوز جگر خویش
    می‌گفت به تو راز دل زار نیامد
    خورشید ولایت که در اطراف فقیران
    پوشید دل شب گل رخسار نیامد
    فریاد برآرید ز دل، منبر و محراب!
    کای مسجدیان حیدر کرار نیامد
    هر شب ز غم فاطمه می‌سوخت و می‌گفت
    آمد سحر و قاتل خونخوار نیامد
    با اشک نوشته است به رخسار یتیمی
    مادر! پدرم از پی دیدار نیامد
    مظلوم‌ترین رهبر تاریخ علی بود
    بی یارتر از او به جهان یار نیامد
    دیدند همه فاطمه‌اش نقش زمین شد
    بر یاری او یک تن از انصار نیامد
    «میثم»به خدا جامعه خواب است،وگرنه
    ماننـد علـی رهبـرِ بیـدار نیـامـد

    استاد حاج غلامرضا سازگار

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۴
    یاسین


    امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

    تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
    دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین

    بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
    تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین

    به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت
    دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین

    کَس نفهمید که عباس چگونه آمد
    بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین

    خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد
    دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین

    دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را
    دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین

    چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید
    چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین

    ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد
    از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین

    دید پایین قدمهاش سَنان می خندید
    دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۷
    یاسین


    امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

    گره گشای دو عالم گره به ابرو داشت

    تمام عمر پس از فاطمه غم او داشت

    شبانه روز علی بود و گریه خون بود

    تمام عمر عزای شکسته پهلو داشت

    گره ز ابروی مولا فقط شبی وا شد

    که تیغ، بین دو ابروی او تکاپو داشت

    ندای قد قتل از آسمان کوفه رسید

    زمین کوفه زمین لرزه و هیاهو داشت

    تمام کینه دشمن به فرق مولا خورد

    ولی هنوز علی با خودش دو بازو داشت

    و تا حسین و حسن بازوی علی بودند

    به کوفه دختر زهرا امان ز هر سو داشت

    امان ز بی کسی و بی برادری روزی

    که کوفه قصد جسارت به معجر او داشت

    تقاص خطبه کوفه به شام اجرا شد

    اگر چه قافله هشتاد و چند بانو داشت

    مغیره های جدید و غلافهای قدیم

    و دست دختر زهرا هنوز نیرو داشت

    پیام خطبه شامش به کاخ دشمن گفت:

    علی شهید عدالت، زبان حق گو داشت

    همینکه رأس حسین از علی تلاوت کرد

    شدید بر دهنش خیزران اصابت کرد

    -----------

     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۱
    یاسین

    اشعار شب قدر

  • ۵۹۸ نمایش
  • اشعار شب نوزدهم ماه رمضان 


    امشب شب سقایی یعسوب دین است

    پیمانه ها دست امیرالمؤمنین است

    بر تشنه کامان حرم سقاست حیدر

     بر حضرت زهرا قسم آقاست حیدر


    او صورت انسانی الله باشد

     او کاشف الکرب رسول الله باشد


    او جلوه ربانی شب های قدر است

     او مشک بر دوش آمده، سقای بدر است

    او را تمام عرشیان تکریم کردند

     خیل ملائک بر علی تعظیم کردند

    امشب جنون آبها هم بی مثال است

     مِی نوشی از دست علی تنها حلال است

    پیداست قد و قامتش در دشت، صد شکر 

    سقای حق با دست پُر برگشت، صد شکر

    روی سخن با آن امیر عالمین است

     تنها خجالت بهر سقای حسین است

    در علقمه عباس عمود آهنین خورد

     در خیمه زینب ناله کرد و بر زمین خورد

     

     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۰
    یاسین

    اشعار شب قدر

  • ۵۲۵ نمایش
  • مناجات ؛ مرثیه

    ای خدا، ای بی نیاز چاره ساز

    بارالها، خالق بنده نواز

    ای کریم ذوالعطا و فضل وجود

    ای به سمتت کلَّ شیٍ فی السجود

    ای مناجات شب شبگردها

    همنشین مهربان دردها

    ای نوای بی نوایان، ای اله

    روسیاهم، روسیاهم، روسیاه

    روسیاهم ای کریم دستگیر

    دست خالی آمدم، دستم بگیر

    دست خالی آمدم ای جان پناه

    کوله باری دارم از جرم و گناه

    هیچ می دانی چرا دورم ز تو

    سالهای سال مهجورم ز تو

    نفس با ابلیس تا همدست شد

    بنده ی تو از گناهان مست شد

    هی گنه پشت گنه پشت گنه

    پیش تو واشد دگر مشت گنه

    یارب امشب جرم و عصیانم ببخش

    من پشیمانم، پشیمانم ببخش

    تا که با جرم و گنه آمیختم

    آبرویی از امامم ریختم

    از من آلوده دامن هر گناه

    خنجری شد بر دلش بنشست، آه!

    یوسف زهرا ببین چاه مرا

    بشنو از چاه گنه، آه مرا

    گوشه چشمی کن به من، آقای من

    سیّدی، یابن الحسن، مولای من

    با دعای آتشینت کار کن

    بهر این آلوده استغفار کن

    ای پناه انس و جان، صاحب زمان

    الامان و الامان، صاحب زمان

    ماه، ماه روزی داری و دعاست

    شب شب قدر و دل من در کجاست؟!

    شب شب قدر و ز اشکم منجلیست

    من دلم در کوفه همراه علیست

    کوفه امشب با دلم بد تا نکن

    خون به قلب دختر زهرا نکن

    آی کوفه! دختر خیرالنسا

    امشبی شد میزبان مرتضی

    بود از افطار تا وقت سحر

    میهمان دختر زهرا پدر

    آفتابی میهمان ماه شد

    ام کلثم سفره دار شاه شد

    آن امام مهربان ساده زیست

    سفره ی افطار را دید و گریست

    در دلش انگار یاد یار کرد

    باز با نان و نمک افطار کرد

    در دلش آشوب بود و زمزمه

    بارها گفت: "ادرکینی فاطمه"

    شد دل دختر دوباره غرق خون

    تا شنید " انّا الیه راجعون"

    شد سحر، حیدر کمر را بست باز

    تا رود مسجد به محراب نماز

    می شنید از درب ها، دیوارها

    از لب مرغان، لب مسمارها

    امشب ای شیر خدا، مسجد نرو!

    مرتضی ای مرتضی! مسجد نرو!

    حیدر اما راهی کوچه شد و

    با دلی شیدا به مسجد آمد و

    خویش را آماده بهر یار کرد

    قاتلش را هم خودش بیدار کرد

    سمت کعبه، کعبه ی اهل نیاز

    گفت اذان و شد مهیاّی نماز

    تا که او را دشمنش در سجده دید

    ناگهان شمشیر جهلش را کشید

    ابن ملجم آن لعین بی حیا

    ضربتی زد بر سر شیر خدا

    باز قلب آفرینش آب شد

    مقتل شیر خدا محراب شد

    ناله ی محراب را مسجد شنفت

    مرتضی فُزتُ وربّ الکعبه گفت

    " قد قتل" از عرش می آمد بگوش

    نالۀ جبرییل آمد در خروش:

    "اهل عالم! رشته شد ارکان دین

    کشته شد دیگر امیرالمومنین"

    مجتبی این را شنید و دلپریش

    باز هم در کوچه ها افتاد پیش

    کوچه ها را پابرهنه می دوید

    تا به محراب علی؛ آقا رسید،

    صبحدم در پیش چشمش تار شد

    گفت داغ مادرم تکرار شد

    ناگهان در آن دم پر شور و شین

    درب مسجد وا شد و آمد حسین

    وای از وقتی که شاه کربلا

    دید غرق خون سر شیر خدا

    آه از چشمان بر در دوخته

    دختری در داغ  مادر سوخته

    دید وقتی دختر شیر خدا

    مرتضی را غرق خون با مجتبا

    از سویدای جگر آهی کشید

    گفت یارب باز فصل غم رسید

    داغ روی داغ، یارب صبر ده

    بر دل بریان زینب صبر ده

    دلخوشی هایم همه رفته ز دست

    از برایم دو برادر مانده است

    آه اگر یک روز از غم تا شوم

    بی حسین و بی حسن، تنها شوم

    آه اگر روزی به صحرایی عجیب

    بی برادر گردم و گردم غریب

    آه اگر در قتلگه با شور و شین

    بین قاتل ها شود تنها حسین

    آه اگر بر حنجرش خنجر رود

    از تنش بر روی نیزه سر رود  ...

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۴۶
    یاسین