مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

مدیریت وبلاگ

تقویم ساعت

نویسندگان

ادامه مطلب


با عرض تسلیت شهادت دخت نبوت ، کفو ولایت ، ام امامت حضرت صدیقه طاهره (س)

 

زبانحال علی (ع)

کاری که با بانوی او مسمار کرده
هفت آسمان را بر سرش آوارکرده

تابوت میسازد میان اشک واندوه
از بس که بانویش به او اصرار کرده

از رنگ و روی فضه فهمیده است حیدر
نجارٍ در بر درچه میخی کارکرده

دندان گرفته آستینش را ز غربت
رفتارهای دشمنش ناچار کرده

حال و هوای دودی شهر پیمبر
بانوی مولای مرا بیمار کرده

زانو گرفته در میان دستهایش
رخسار زهرا حال او را زار کرده

دیوارهای کوچه ی تنگ مدینه
چشمان زهرای علی را تار کرده

لبخندهای ممتد همسایگانش
این زندگانی را به او دشوارکرده

پروانه را از شمع خود محروم کرده
کاری که با بانوی او مسمار کرده

شاعر : علی حسنی

یا زهرای مرضیه

اونا که فصل بهارو به روز سیاه کشوندن
جمع شدن با چن تا هیزم باغ لاله روز سوزوندن

جاری شدپایین چشمات چشمه آب کبودی
بال پروازت شکسته توی آسمون دودی

زخمی شد درخت عمرت وقتی که تبر پا می زد
غیرتش خرج نگا شد هر کسی دلش جا می زد

اونا که روزیشونو از سفره لطف تو بردن
عمریه آب حیات از چشمه مهر تو خوردن

چی شد از صدای سیب گریه بهشتی خستن
پل اعتراضشون رو به روی اشک تو بستن

ریسمون انداختن به جون دستای حیدر کرار
بوسه گاه مصطفی رو میخ زدن به قاب دیوار

قدر یوسف شما رو ندونستن و فروختن
برای قامت خونت پیرهن عزا می دوختن
پاشیدن نمک به روی صدای زخمی خونه
علی رو تنها گذاشتن بدون عذر وبهونه

شما یکتنه خودت رو به آب و آتیش کشیدی
از دهان تازیانه حرف نا مربوط شنیدی

آخرش این نا مرادی جوابش می رسه از راه
همین آدما یه روزی می افتن از چاله تو چاه

باشه امتحان همینه زمونه داره تموشا
چی میگن اگه سوال کرد جواب خدا رو فردا

یه روز ی می یاد اقامون بر می داره ذوالفقارو
با همون هیزم اون روز می زنه آتیش اونارو

روح الله عیوضی

زبانحال علی (ع)

چرا کنارِ علی ، پوشیه به سَر داری؟
ندیده ام که کنارم نقاب برداری

همیشه سینه سِپَر بوده ای عزیزِ دلم
چرا خمیده شدی ، دست بر کمر داری؟

عروس کردنِ دختر ، به دستِ مادرهاست
بمان ، مگر تو دو ریحانه بیشتر داری؟

بمان کنارِ حسین و حسن ، نرو زهرا
نرو بخاطرِ محسن! دو تا پسر داری…

نگیر دستِ دعا را برای مرگِ خودت
تو که ز حالِ خرابِ علی خبر داری

نکن تو خانه تکانی ، برای دلخوشی ام
همین که پیشِ مَنی ، در دلم اثر داری

نشسته ام جلوی دَر ، به میخ میگویم:
«گمان نداشت دلم ، اِنقَدَر خطر داری!»

چقدر گفته ام این جمله را به زیرِ لبم:
«علی… هنوز سلامی ز یک نفر داری!»

تمامِ زندگی ام ، نذرِ دیدنت زهرا
چرا کنار علی ، پوشیه به سَر داری؟

پوریا باقری
****************************

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۸
یاسین

حضرت فاطمه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی