اشعارمناجاتی
اشعار مناجاتی
آب از سرم گذشته از بس پی سرابم
دنبال نفس بودم بد بود انتخابم
هر نعمتی که دادی صرف گناه کردم
هرچه تو خوش حسابی من جاش بدحسابم
در وقت حرف خوبم، وقت عمل کلافه
جز ادعا ندارم مانند یک حبابم
کاری برای من کن تزویر قاتلم شد
من ظاهراً درستم من باطناً خرابم
وای از همان زمانکه در ازدحام محشر
پیش نگاه مردم پس میرود نقابم
طی شد جوانی من پیری ز راه آمد
کو بندگی و سجده؟ کو خیر؟ کو ثوابم؟
بار مرا به دوشش خیلی علی کشیده
دار و ندار خود را مدیون بوترابم
یک آرزو فقط هست در قلب من همیشه
در کربلا بمیرم با این دل کبابم
آتش حرام شد بر زوار قبر ارباب
تا محضر حسینم کی لایق عذابم
این کاروان در راه یک شیرخواره دارد
دلواپس حسینم، دلواپس ربابم
بر روى دست بابا، طفل رباب مى گفت
من تشنه بودم امّا، با نیزه داد آبم
---------
۹۵/۰۳/۲۶