مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

مدیریت وبلاگ

تقویم ساعت

نویسندگان

۱۶ مطلب با موضوع «مناجات ونیایش» ثبت شده است

یارب و یا الهی  

در سینه مانده آهم ، خیلی دلم گرفته

خسته از اشتباهم ، خیلی دلم گرفته

بر نفس خود اسیرم ، از شرم سر به زیرم

از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته

خیلی مرا صدا کرد ، آخر خودش حیا کرد

شرمنده از الٰهم ، خیلی دلم گرفته

در بندگی ضعیفم ، شیطان شده حریفم

گمراه بین راهم ، خیلی دلم گرفته

نامحرمان به لبخند ، اشک مرا گرفتند

خشکیده شد نگاهم ، خیلی دلم گرفته

وقتی اطاعتم رفت ، دوران عزتم رفت

درمانده قعر چاهم ، خیلی دلم گرفته

شاه نجف امیدم ، دیشب به خواب دیدم

ایوان طلای شاهم ، خیلی دلم گرفته

تشنه شدم دوباره ، دلتنگ و بی قرارِ

ارباب و قتلگاهم ، خیلی دلم گرفته

یک سو سه ساله افتاد ، خواهر به ناله افتاد :

برخیز ای پناهم خیلی دلم گرفته

بعد از علیِ اکبر ، بعد از تو ای برادر

در بند یک سپاهم ، خیلی دلم گرفته

من می روم اسیری ، جای کفن حصیری

شاید شود فراهم ، خیلی دلم گرفته

 

شاعر : محمد جواد شیرازی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۴۲
یاسین

الهی العفو ...

گرچه پرم وا می شود با ذکر استغفارها

پرواز دشوار است با سنگینی این بارها

گرچه تو خوبی من بدم هر بار گفتی آمدم

توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یارها

صد بار گفتم عاقبت یک بار توبه می کنم

آخر نمی آید چرا یک بار ، این یک بارها

من هر کجا که رو زدم رویم خریداری نداشت

پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها

دل مرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه

دیگر نمی لرزد دلم از دوری دلدارها

وقتم کم و راهم دراز با این گدا قدری بساز

هر جا روم سد می کند راه مرا دیوارها

سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من

پس خوش به حال لذت خوابیدن هشیارها

گاهی ادا گاهی قضا گاهی خدا گاهی خطا

خسته شدم جان خودم از این همه تکرارها

گیرم مددکاری برای کار من پیدا نشد

نام علی وا می کند آخر گره از کارها

ذکر و دعای بی علی مثل غذای بی نمک

از برکت نام علی شیرین شود گفتارها

من سال ها دیوانه ی ایوان طلای حیدرم

عشق است با نام علی سرها رود بر دارها

گفتم مرا یک کربلا مهمان کن و جانم بگیر

بس کن برایم ناز را در پای این اسرارها


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۵
یاسین

اشعار شب قدر

  • ۵۲۵ نمایش
  • مناجات ؛ مرثیه

    ای خدا، ای بی نیاز چاره ساز

    بارالها، خالق بنده نواز

    ای کریم ذوالعطا و فضل وجود

    ای به سمتت کلَّ شیٍ فی السجود

    ای مناجات شب شبگردها

    همنشین مهربان دردها

    ای نوای بی نوایان، ای اله

    روسیاهم، روسیاهم، روسیاه

    روسیاهم ای کریم دستگیر

    دست خالی آمدم، دستم بگیر

    دست خالی آمدم ای جان پناه

    کوله باری دارم از جرم و گناه

    هیچ می دانی چرا دورم ز تو

    سالهای سال مهجورم ز تو

    نفس با ابلیس تا همدست شد

    بنده ی تو از گناهان مست شد

    هی گنه پشت گنه پشت گنه

    پیش تو واشد دگر مشت گنه

    یارب امشب جرم و عصیانم ببخش

    من پشیمانم، پشیمانم ببخش

    تا که با جرم و گنه آمیختم

    آبرویی از امامم ریختم

    از من آلوده دامن هر گناه

    خنجری شد بر دلش بنشست، آه!

    یوسف زهرا ببین چاه مرا

    بشنو از چاه گنه، آه مرا

    گوشه چشمی کن به من، آقای من

    سیّدی، یابن الحسن، مولای من

    با دعای آتشینت کار کن

    بهر این آلوده استغفار کن

    ای پناه انس و جان، صاحب زمان

    الامان و الامان، صاحب زمان

    ماه، ماه روزی داری و دعاست

    شب شب قدر و دل من در کجاست؟!

    شب شب قدر و ز اشکم منجلیست

    من دلم در کوفه همراه علیست

    کوفه امشب با دلم بد تا نکن

    خون به قلب دختر زهرا نکن

    آی کوفه! دختر خیرالنسا

    امشبی شد میزبان مرتضی

    بود از افطار تا وقت سحر

    میهمان دختر زهرا پدر

    آفتابی میهمان ماه شد

    ام کلثم سفره دار شاه شد

    آن امام مهربان ساده زیست

    سفره ی افطار را دید و گریست

    در دلش انگار یاد یار کرد

    باز با نان و نمک افطار کرد

    در دلش آشوب بود و زمزمه

    بارها گفت: "ادرکینی فاطمه"

    شد دل دختر دوباره غرق خون

    تا شنید " انّا الیه راجعون"

    شد سحر، حیدر کمر را بست باز

    تا رود مسجد به محراب نماز

    می شنید از درب ها، دیوارها

    از لب مرغان، لب مسمارها

    امشب ای شیر خدا، مسجد نرو!

    مرتضی ای مرتضی! مسجد نرو!

    حیدر اما راهی کوچه شد و

    با دلی شیدا به مسجد آمد و

    خویش را آماده بهر یار کرد

    قاتلش را هم خودش بیدار کرد

    سمت کعبه، کعبه ی اهل نیاز

    گفت اذان و شد مهیاّی نماز

    تا که او را دشمنش در سجده دید

    ناگهان شمشیر جهلش را کشید

    ابن ملجم آن لعین بی حیا

    ضربتی زد بر سر شیر خدا

    باز قلب آفرینش آب شد

    مقتل شیر خدا محراب شد

    ناله ی محراب را مسجد شنفت

    مرتضی فُزتُ وربّ الکعبه گفت

    " قد قتل" از عرش می آمد بگوش

    نالۀ جبرییل آمد در خروش:

    "اهل عالم! رشته شد ارکان دین

    کشته شد دیگر امیرالمومنین"

    مجتبی این را شنید و دلپریش

    باز هم در کوچه ها افتاد پیش

    کوچه ها را پابرهنه می دوید

    تا به محراب علی؛ آقا رسید،

    صبحدم در پیش چشمش تار شد

    گفت داغ مادرم تکرار شد

    ناگهان در آن دم پر شور و شین

    درب مسجد وا شد و آمد حسین

    وای از وقتی که شاه کربلا

    دید غرق خون سر شیر خدا

    آه از چشمان بر در دوخته

    دختری در داغ  مادر سوخته

    دید وقتی دختر شیر خدا

    مرتضی را غرق خون با مجتبا

    از سویدای جگر آهی کشید

    گفت یارب باز فصل غم رسید

    داغ روی داغ، یارب صبر ده

    بر دل بریان زینب صبر ده

    دلخوشی هایم همه رفته ز دست

    از برایم دو برادر مانده است

    آه اگر یک روز از غم تا شوم

    بی حسین و بی حسن، تنها شوم

    آه اگر روزی به صحرایی عجیب

    بی برادر گردم و گردم غریب

    آه اگر در قتلگه با شور و شین

    بین قاتل ها شود تنها حسین

    آه اگر بر حنجرش خنجر رود

    از تنش بر روی نیزه سر رود  ...

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۴۶
    یاسین

    مناجات با خدا

  • ۶۳۴ نمایش
  • مناجات با خدا

    من که در بند غم و غصه اسیرم چه کنم

    با چنین کوه گناهان کثیرم چه کنم

    کرمی گرکه براین سائل غمگین نکنی

    من که درمانده و مسکین و فقیرم چه کنم

    در بیابان هوس نیست به غیر از خس و خار

    من گرفتار در این دشت و کویرم چه کنم

    خانۀ دل شده از ظلمت عصیان تاریک

    روشنی گر که نبخشی به ضمیرم چه کنم

    مژدۀ عفو گنه بر من آلوده فرست

    نرسد گر که نویدی ز بشیرم چه کنم

    بارش رحمت خود را به سرم نازل کن

    گرکه آلوده و بی توبه بمیرم چه کنم

    همۀ عمر «وفائی» به فغان می گوید

    بی توای ای حی توانا و قدیرم چه کنم

    شاعر : سید هاشم وفایی

     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۸
    یاسین

    اشعارمناجاتی

  • ۵۵۹ نمایش
  • اشعار مناجاتی

    آب از سرم گذشته از بس پی سرابم
    دنبال نفس بودم بد بود انتخابم

    هر نعمتی که دادی صرف گناه کردم
    هرچه تو خوش حسابی من جاش بدحسابم
    در وقت حرف خوبم، وقت عمل کلافه
    جز ادعا ندارم مانند یک حبابم
    کاری برای من کن تزویر قاتلم شد
    من ظاهراً درستم من باطناً خرابم
    وای از همان زمانکه در ازدحام محشر
    پیش نگاه مردم پس می‌رود نقابم
    طی شد جوانی من پیری ز راه آمد
    کو بندگی و سجده؟ کو خیر؟ کو ثوابم؟
    بار مرا به دوشش خیلی علی کشیده
    دار و ندار خود را مدیون بوترابم
    یک آرزو فقط هست در قلب من همیشه
    در کربلا بمیرم با این دل کبابم
    آتش حرام شد بر زوار قبر ارباب
    تا محضر حسینم کی لایق عذابم
    این کاروان در راه یک شیرخواره دارد
    دلواپس حسینم، دلواپس ربابم
    بر روى دست بابا، طفل رباب مى گفت
    من تشنه بودم امّا، با نیزه داد آبم

     

    ---------

     

     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۳
    یاسین

    مناجات

  • ۴۸۸ نمایش
  • شعر مناجات :

    دنیازده به عزت دنیا نمیرسد

    حیران غیرِ دوست به صحرا نمیرسد

    باید به فکر بود که او فکر ما کند

    مجنونِ بیخیال به لیلا نمیرسد

    ثابت شد از جوانی از دست دادهاش

    عشق کسی به عشق زلیخا نمیرسد

    از بس اسیر عشق مجازی شدیم ما

    در قلب ما به صاحبِ ما ، جا نمیرسد

    با این همه گناه که ما مرتکب شدیم

    خیلی عجیب نیست که آقا نمیرسد

    روزی که عمر ما بشود وقف عشق او

    امر ظهور ، به اگر اما نمیرسد

    این اعتقاد ماست که بی گریه بر حسین

    حاجات ما به نوبت امضا نمیرسد

    سرها به نیزه رفت ولی ماندهام چرا

    نوبت به دفن کردن تنها نمیرسد

    شعر ولادت :

    خوب است گهی گفتن اوصاف معادی

    گاهی رصد معنی پیغام منادی

    توصیف قیامت به قد و قامت یار است

    آن یار که با اوست مقدس غم و شادی

    آراسته شد عالم و آدم به هدایت

    زیباست سخن گفتن از حضرت هادی

    آن صورت با هیبت و آن سیرت محبوب

    آن مرحله ی علمی و آن عمر جهادی

    آن زندگی ساده و آن بندگی ناب

    ای کاش که امرش نشود ساده و عادی

     

    تمثال قیامت همه در قامت آقاست

    هر کس که هدایت شده از امت آقاست

     

    می ریزد از آن قامت رعنا ، گُل تقوا

    وز لعل لبش ذکر علی ، سوره ی اعلی

    رفتار محمد ، همه گفتار محمد

    کردار محمد ، تو بگو آمده طاها

    در جود جواد است و به رافت چو رضا نام

    در عصمت و پاکی به خدا جلوه ی زهرا

    در زهد حسن باشد و در جهد حسین است

    این را ز ره علم و عمل می کند احیا

    اعجاز نگاهش به دو صد نیل کند امر

    موساست کجا تا نگرد این ید بیضا

     

    دلبسته به آن طره ی گیسوی کمند است

    با هر که شود یار عجب بخت بلند است

     

    درس است به ما واجب او ، مستحب او

    فرض است برای همه درس ادب او

    زیباست نوای سحر و نغمه ی صبحش

    سجاده و محراب گرفتار شب او

    هادی ست همان کعبه و هادی ست همان رکن

    سرچشمه ی زمزم همه دم تشنه لب او

    صحرای منا زیر نگاه کرمش مست

    چشم دل حجاج همه در طلب او

    قربان شدگانند فدایی قدومش

    خوب است دعای فرج از لعل لب او

     

    فرخنده تر از مقدم هادی به جهان نیست

    زیباتر از این غنچه به گلزار جنان نیست

     

    او باب غدیر است و مِی ناب غدیر است

    هادی ست که بر ساغر و پیمانه امیر است

    تا باب هدایت به علی حضرت هادی ست

    پیداست که او ساقی این عید کبیر است

    می ریخت احادیث غدیر از لب لعلش

    در بحر ولایت سخنش در منیر است

    در باب زیارات اگر جامعه از اوست

    در باب مناجات هم او عین مجیر است

    خوب است حرم را به محبش بسپارند

    در موسم حج نیز فقط شیعه مدیر است

     

    تا سینه سپر شیعه ی هادی ست مصمم

    مانع به ره کرببلا نیست مسلم

     

    با عمر کمش لطمه ی بسیار کشیده

    بر خویش غم فاطمه بسیار خریده

    سرتاسر دوران گرانمایه ی عمرش

    جز گوشه ی زندان و به تبعید ندیده

    در دوره ی او بود که تخریب حرم شد

    خود کرب و بلا را همه ویران شده دیده

    در گوشه ی تبعید سر سفره ی روضه

    ذکر دو لبش بود قد عمه خمیده

    خون جگر از دیده به " یا عمّتی" اش رفت

    هر بار که تا روضه ی گودال رسیده

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۳
    یاسین


    درد گناه

    عمری تباه کردم عمر گرانبهارا

    دیدم ره درست و رفتم ره خطارا

    دشمن مرا صدازد از دوست غافلم کرد

    دنبال غیر رفتم گم کردم آشنارا

    درسینه آه دارم درد گناه دارم

    جز توبه نیست درمان این درد بی دوارا

    هم مرگ پیش پاو هم عمر رفته از دست

    یارب ببخش مارا یارب ببخش مارا

    گیرم زدر برانی در پشت در بمانم

    غیراز در تو دارم یاسیدی کجارا

    من برده ام همیشه کوه گناه بردوش

    تو کرده ای هماره با بنده ات مدارا

    از خویش نا امیدم لا تقنطوا شنیدم

    یأس مرا گرفتی دادی به من رجارا

    هرکس زپادر افتد بردامنی زند چنگ

    ای خاندان عصمت  من دامن شمارا

    میثم تمام عالم آرند سر به سجده

    هرکس گرفته خاکی تو خاک کربلا را

                                                         استاد حاج غلامرضا سازگار

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۵
    یاسین

    هوالحق

    بر در این خانه با دست تهی در می زنم

    بی پرو بالم خدارا تا کجا پر می زنم

    گریه کرد و یاعلی گفت و به کامم ریخت شیر

    بوسه از روی ادب بر پای مادر می زنم

    خاک راه دوست را برچهره سازم آبرو

    سنگ آل الله را بر سینه و سر می زنم

    گرمی جنت بجوشد اززمین و آسمان

    من فقط زهرائیم ساغر زکوثر می زنم

    هرکسی دارد پناهی هرکسی کوبد دری

    من امیر المؤ منین را حلقه بر در می زنم

    عبد فرمان اگر سلمان او فرمان دهد

    دل به دریا می سپارم پا درآذر می زنم

    بارها در می زنم گر بر رویم در وانشد

    بار یگر بار دیگر بار دیگر می زنم

    از دل گهواره تا تابوت ذکرم یا علی است

    دم زحیدر دم زحیدر دم زحیدر می زنم

    تا بپوشد در صف محشر سیاهی مرا

    رنگ بر پرونده ام از خون اصغر می زنم

    خاک راه میثم خرما فروشم میثمم

                                                دم زاهل البیت حتی روز محشر می زنم


                                          استاد سازگار


    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۱
    یاسین

    به حق الحسین الهی العفو

    دلم آشفته و حالم مشوش
    دو چشمم غرق خون، قلبم پر آتش
    به درگاهت پناه آورده‌ام من
    شکایت دارم از این نفس سرکش
    ***
    فقیر و بی‌نوا، اَشکُو اِلیکَ
    اسیر و مبتلا، اَشکُو اِلیکَ
    نشد از خوف تو پُر اشک، هیهات
    ز چشم بی‌حیا، اَشکُو اِلیکَ
    ***
    شدم بی‌بال و پر بین قفس‌ها
    دگر تنگ است در سینه نفس‌ها
    پناه آورده ام سوی تو امشب
    من از دست هواها و هوس ها

                                                                                                                 شاعر : یوسف رحیمی
    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۸
    یاسین

    مناجات با خدا
     

    یا ربّنا یا ربّنا اغفِر لنا ذُنوبنا..

     

    با کوه عصیان آمدم/با چشم گریان آمدم

    عُمرم شده صَرف گناه/امّا پشیمان آمدم

    بیچاره ی درمانده را/در محضرت راهش بده

    در وادیّ عُبودیت/سوزش بده آهش بده

    با این نفس امّاره و/درد جهالت چه کنم

    گر ببخشی من را بگو/با این خجالت چه کنم

    ساده گویم ای مهربان/در بندگی من رُسوایم

    قسم به تو شرمنده ی/خمینی و شُهدایم

    نه نمازی نه روزه ای/نه جهادی نه زکاتی

    گرچه پر از سَیّئاتم/تو دریای حَسَناتی

    بیچاره ام آلوده ام/من را ببخش من را ببخش

    نافرمانی نموده ام/من را ببخش من را ببخش

    من را ببخش من را ببخش/به حقّ شاه شهدا

    قسمت جمع ما نما/زیارت کرببلا

    ما همگی آواره و/خونجگر و مبتلاییم

    با سوز دل،در حاجت/زیارت کربلاییم

    چه کربلا چه کربلا/همان جا که ارباب ما

    در مقتل پر خاک و خون/سرش شده از تن جدا

    از کربلا از کربلا/آید صدای العطش

    طفلی از سوز تشنگی/در خیمه ها بنموده غش

    ای کربلا ای کربلا/دل را به غم آغشته اند

    بر روی خاکت تشنه لب/خون خدا را کشته اند

    یک مادر قد خمیده/با اشک جاری از دو عین

    گوید میان قتلگاه/غریب مادر یا حسین

     

    مناجات با خدا

    من آمدم با/سوز دل و آه/اغفِر ذُنوبی/اَستغفر الله

    راه وصالت/ای حیّ یکتا/بر من نشان ده/گم کرده ام راه

    اَستغفرالله...

    من گرچه هر دم/عصیان نمودم/تو لطف کردی/بر من به هر گاه

    اَستغفرالله...

    نفس امّاره/بیچاره ام کرد/بده نجاتم/از قعر این چاه

    اَستغفرالله...

    هستم گدایت/عبد سرایت/ای نور لطفت/بر شام دل ماه

    اَستغفرالله...

    من را ببخشای/حقّ حسینت/او که بُوَد بر/مُلک جهان شاه

    اَستغفرالله...

    آن کس که شد در/راه وصالت/با زخم تیغ و/سر نیزه همراه

    اَستغفرالله...

    آنکه برایش/زهرای اطهر(س)/نوحه بخواند/با سوز جانکاه

    اَستغفرالله...

    با کام تشنه/با ضرب دشنه/سر را جدا کرد/آن شمر گمراه

    اَستغفرالله...

     

    مناجات با خدا

     

    منم بد منم بد/تو خوبی تو خوبی
    منم عبد گنهکار/تو ستّار العُیوبی
    ببین فرصت عمرم/گذشته به تباهی
    الهی الهی...
    تو و جود و کرامت/من و خواری و غفلت
    تو و لطف و عنایت/من وشرم و خجالت
    تو و خوبی و رحمت/من و روی ِ سیاهی
    الهی الهی...
    اگر چه همه ی عُمر/گنه شد هنر من
    ولی دست نوازش/کشیدی به سر من
    به درمانده اُمید و/به مسکین تو پناهی
    الهی الهی...
    کجا در ره تقوی/هم آهنگ تو بودم
    ز رویت خجل هستم/که من ننگ تو بودم
    ولی ناله زدم بر/گل فاطمه(س) گاهی
    الهی الهی...
    همان که به ره دین/غریبانه فدا شد
    سرش از تن پاکش/لب تشنه جدا شد
    سؤالم فقط این است/به چه جرم و گناهی
    الهی الهی...


    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۸
    یاسین

    یا ستار العیوب

    پر شکسته ی من را ببین خدای کریم
    ببین چگونه شدم مُستکین خدای کریم
    نشسته ام سر راهت مگر نظر بکنی
    تویی غنی و منم خوشه چین خدای کریم
    به هر که رو زدم اصلاً به من محل نگذاشت
    نزن تو روی مرا بر زمین خدای کریم
    خمیده ، با سر زانو ، شکسته و نادم
    به سویت آمده ام این چنین خدای کریم
    به یاد حرف اویسم ... ببخش عبدت را
    که با غریبه شدم همنشین خدای کریم
    نریز آبرویم را به پیش چشم همه
    نگیر بر گنهم ذرّه بین خدای کریم
    اگر چه روسیهم عاشق علی هستم
    شفیع من شده حصن حصین خدای کریم
    *****
    به خاطر گل روی علی مرا بخشید
    همین خدای رحیم و همین خدای کریم
    *****
    علاج درد گناهم هوای کرب و بلاست
    مرا ببر به بهشت برین خدای کریم
    بهانه دارم و دلتنگ کف العباسم
    شبیه حضرت امّ البنین خدای کریم

     
    شاعر: محمد فردوسی
    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۰
    یاسین

                                               ...یا مجیر

    نه ... نه .. مرا به سوی جهنم نبر خدا
    از چه شده دعای لبم بی اثر خدا ؟
    می ترسم از تمام عملهای خود ولی
    از آتش جهنم تو بیشتر خدا
    بیچاره ام ، اسیر و ندار و فقیر و پست
    بر من نظر نما که ندارد ضرر خدا
    من را به نور عشق خودت وصل کن حبیب
    می سوزد از غمت بخدا این جگر خدا
    با اینکه ظالمم ، بدم و غرق غفلتم
    اما شدم به عشق علی مفتخر خدا
    من را ببخش و عفو نما ایها الکریم
    تنها به حق مادر در پشت در خدا
    با جلد نازک و تن عاجز چه می کنی ؟
    نه .... نه .... مرا به سوی جهنم نبر خدا
    شاعر : جعفر ابوالفتحی

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۶
    یاسین
    سلام بر رمضان

    میدانی از امشب مهمان چه کسی هستی ؟

    از امشب مهمان کسی هستی که معبود جهانیان و عفو کننده گنهکاران است .

    از امشب سر سفره ضیافت الهی نشسته ای ...

    دعای سلامتی حضرت حجت را فراموش نکن

    هرکجا هست خدایا به سلامت دارش 

    از هم اکنون ندای الهی العفو زیباترین ذکر ماست .



    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۴۹
    یاسین

    انسان برتر

  • ۳۴۸ نمایش

  • خدا به فرشته ها شعور داد ، بدون شهوت
                                     به حیوانات شهوت داد ، بدون شعور
                                        و به انسانها هردو (شعور و شهوت) را ....
     انسانی که شعورش به شهوتش غلبه کند از فرشته ها هم بالاتر است وانسانی که شهوتش بر شعورش غلبه کند  از حیوان هم پستر است


    ملاک انسانیّت، فهم پذیرش معارف و تکالیف دینى است، وگرنه انسان مانند حیوانات است. «اولئک کالانعام»

    غافلان، از حیوانات هم بدترند. «بل هم أضلّ اولئک هم الغافلون»


     (برگرفته از وبلاگ خلوت و جلوت)


    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۰
    یاسین

    مناجات چیست

  • ۴۸۲ نمایش
  •                                       مناجات چیست؟ چرا از مناجات لذت نمی ‏بریم؟


    آنچه در ادامه می‌آید درس‌گفتارهای آیت‌الله محمد تقی مصباح یزدی در تفسیر مناجات خمس عشره است که سال گذشته در دفتر قم مقام معظم رهبری به مناسبت ماه مبارک رمضان ایراد شده است .

    وَالصّلاةُ وَ السّلامُ عَلى سَیدِ الانبیاءِ وَ المّرسَلین، حَبیبِ اِلهِ العالَمین اَبى‌الْقاسِم مُحمّد، وَ عَلى آلِهِ الطّیّبینَ الطّاهرین المَعصومین

    خداى متعال را شاکریم که توفیقى عنایت فرمود بار دیگر ماه رمضان را درک کنیم و از این خوان  گسترده ‏ى الهى بهره ‏مند شویم. امیدواریم خداى متعال به ما هم توفیق توبه نصوح و استفاده از برکات این ماه شریف مرحمت بفرماید

    مناجات یعنى چه؟

    شاید در عرف ما مناجات همین مراسمى باشد که سحرهاى ماه رمضان در بلندگوها یا در مأذنه‏ ها، کسانى با صداى بلند، اشعار و دعاهایى مى‏ خوانند؛ ولى این کیفیت‏ ها منظور نیست. کلمه‏ ى مناجات که با کلمه‏ ى نجوا هم‏ خانواده است، در اصل لغت به معناى در گوشى گفتن، راز گفتن و خصوصى صحبت کردن است. بعضى اصل مناجات را رازگویى قرار داده‏ اند. بعضى روى خلوت بودنش تکیه کرده‏ اند و گفته‏ اند اصل معنا همان در خلوت‏ بودن و خصوصى ‏بودن صحبت است. اما وقتى در میان جمعى دو نفر مى‏ خواهند خصوصى صحبت کنند که دیگرى نشنود ناچار آرام صحبت مى ‏کنند؛ پس آرام صحبت کردن یا سرّى صحبت کردن اصل مناجات نیست. اصلش این است که گفتگو خصوصى باشد که از یک طرف لازمه ‏اش در خلوت بودن است، و از یک طرف آهسته صحبت کردن .

    مناجات خواندن یا مناجات کردن؟

    بنابراین مناجات با آهسته صحبت کردن بیشتر مناسبت دارد تا فریاد کشیدن و آواز خواندن. آنها خواندن مناجات است نه مناجات کردن. مثل اینکه دعاهایى که مى‏ خوانیم دعا کردن نیست؛ بیشتر خواندن دعاست. یعنى دعایى است که پیامبر(ص)  و ائمه‏ ى اطهار، و اولیاء خدا آن دعا را در یک موقعیت خاصى گفته‏ اند و ما آن را مى‏ خوانیم و غالباً به صورت حکایت است و قصد انشاء در بسیارى از موارد نیست. بسیارند کسانى که دعا مى‏ کنند یا اصلاً معنى‏ اش را نمى‏ دانند یا توجه به معنایش ندارند. یعنى دعا مى‏ خوانند؛ نمى ‏شود گفت دعا مى‏ کنند مناجات‏ها هم که بلند خوانده مى ‏شود و گاهى به معنایش هم توجهى نیست، مناجات کردن نیست؛ این مناجات نامه خواندن است مناجات با...؟

    مناجات مى‏ تواند بین دو انسان، بین انسان و خدا و مى‏ تواند بین خدا و انسان باشد. در قرآن شریف آیاتى داریم مربوط به در گوشى گفتن مردم با همدیگر. زمانى کسانى براى اینکه خودشان را نزدیک به پیامبر اکرم(ص) نشان بدهند، براى خودشان یک تعیّنى قائل بودند،

    مى‏ آمدند نزدیک به پیغمبر مى‏ نشستند تا خصوصى با پیغمبر اکرم صحبت کنند. کسانى هم بودند که ایمان واقعى نداشتند یا منافق بودند مى‏ خواستند حرف‏هایى بزنند که سایر مؤمنین اطلاع نداشته باشند. گاهى هم علیه مؤمنین توطئه‏ هایى مى‏ کردند. آنها هم آرام صحبت

    مى‏ کردند تا دیگران نشنوند، مؤمنان هم از این درگوشى گفتن‏ها ناراحت مى‏ شدند. در آن موردى که مى‏ خواستند با پیغمبر اکرم(ص) خصوصى صحبت کنند، آیه‏ اى نازل شد: کسانى که مى‏ خواهند با پیغمبر درگوشى صحبت کنند، باید صدقه‏ اى بدهند. آن وقت اجازه داده مى ‏شود که با پیغمبر صحبت کنند؛ «فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً1» اما هیچ کس به این آیه عمل نکرد جز امیرالمؤمنین (ع) در روایتى دارد که ایشان یک دینار طلا داشتند، آن را تبدیل کردند به چند درهم نقره، و همه‏ ى آن‏ها را براى صحبت‏ هاى خصوصى با پیامبر اکرم‏(ص) به عنوان صدقه دادند اما بعد از آن هیچ کس دیگر صحبت خصوصى با پیغمبر را درخواست نکرد، بعد آیه نسخ این حکم نازل شد. حالا که ابا دارید از این‏که صدقه‏ اى بپردازید دیگر نمى‏ خواهد صدقه بدهید؛ تکلیف از شما برداشته شد2. بعد در روایات شیعه و سنى وارد شده که یکى از ویژگى‏ هاى امیرالمؤمنین‏(ع) این است که تنها کسى است که به این آیه‏ ى شریفه عمل کردند، نه قبل از ایشان و نه بعد از ایشان کسى عمل نکرد و نخواهد کرد. در مورد آن درگوشى‏ ها و صحبت‏هاى خصوصى هم که افراد مى‏ کردند و موجب حزن مؤمنین مى‏ شد و گاهى مى‏ خواستند توطئه بکنند، آیه‏اى نازل شد که «فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ3»؛ اگر صحبت خصوصى‏ مى‏ کنید حتما در مورد کارهاى خیر یا براى کار خیرى باشد که مى‏ خواهید دیگران متوجه نشوند. یعنى درگوشى گفتن فى حدّ نفسه در میان جمع منفى است، خلاف ادب است، مگر ضرورتى باشد.اصل این است که در میان جمع کسى درگوشى صحبت نکند تا موجب توهّم نشود.

    مناجات انسان با خدا

    گاهى انسان یک حالى پیدا مى‏ کند که مى‏ خواهد با خدا بلند صحبت کند، و گاهى نه، حالش جورى اقتضاء مى‏ کند که آرام و خصوصى صحبت کند. مثلاً آدم وقتى مى‏ خواهد به گناهان خودش اعتراف کند، به طور قاعده دوست ندارد دیگران متوجه شوند. گفتگوهاى دیگرى هم هست که ناشى از شدت محبت است، گفتگوهاى محبّت‏ آمیز هم طبعش این نیست که بلند میان مردم داد کشیده بشود. این گفتگو، گفتگویى خصوصى است. «میان عاشق و معشوق رمزى است» این جا هم جاى مناجات است.

    تفاوت نجوا با ندا

    اما گاهى اقتضاء مى‏ کند که آدم در یک گرفتارى و ناراحتى خدا را صدا بزند، کانّه از خدا دوریم! صدا مى‏ کنیم که خدایا کجایى به داد من برس؛ اینجا ندا مى‏ کند، جامع هر دویش دعاست، چه به صورت بلند باشد و چه به صورت آهسته، خصوصى باشد یا عمومى، همه‏ اش دعا هست. اما در موردى که آدم خودش را در حالت دورى تصور مى ‏کند آنجا ندا هست. در مناجات شعبانیه مى‏ گوید: «الّلهم صل على محمد و آل محمد، واسمع ندائى اذا نادیتک»؛ وقتى نداء مى‏ کنم، فریاد مى ‏زنم، به فریاد من توجه کن. روایتى هم هست که حضرت موسى‏(ع) از خداى متعال سوال کرد «أَ بَعِیدٌ أَنْتَ مِنِّی فَأُنَادِیَکَ أَمْ قَرِیبٌ فَأُنَاجِیَکَ فَاَوْحَى اللهُ اِلَیْهِ اَنَا جَلیسُ مَنْ ذَکَرَنىَ ... »؛ خدایا نزدیک هستى تا درگوشى با تو صحبت کنم، یا دور تا فریاد بزنم. خطاب شد که من از همه به تو نزدیک‏ترم.

    رمضان، سحر و مناجات

    اصل مناجات در روایات مورد تأکید قرار گرفته است به خصوص در ماه رمضان. روایتى از امیرالمؤمنین‏7 نقل شده که خطاب به روزه‏ دار فرمودند: «ایها الصائم اِنّک فى شهرٍ صیامک مفروض...» تا فرمودند «و اصواتک فیه مسموعة و مناجاتک فیه مرحومة5»؛ در این ماه صداهاى تو شنیده مى‏شود. گاهى افراد در حدّى هستند که حرفشان قابل اعتنا نیست، فرض کنید در مجلسى بچه ‏اى یا سفیه ى، حرفى یا دادى بزند، خُب کسى توجه نمى‏ کند، اینجا 

    مى‏ گویند این، صوت مسموعى ندارد، گوش به حرفش نمى‏ دهند. پناه مى‏ بریم به زمانى که انسان در مقابل خداى متعال به یک حالى بیفتد که خدا به او اعتنایى نکند، هر چه داد هم بزند، مورد توجه قرار نگیرد. ولى گاهى است که خداى متعال در یک شرایط خاصى یک اذن عامى

    مى‏ دهد یا بخصوص مردم را دعوت مى‏ کند که بیایید حرف بزنید، من مى‏ شنوم، توجه مى ‏کنم. این مضمون در دعاها زیاد وارد شده که گاهى گناهان انسان موجب مى‏ شود صدایش شنیده نشود، خدا توجهى به حرفش نکند. آن وقت از خدا مى‏ خواهد که این حجاب گناه را از میان بردارد. ماه رمضان، ماهى است که صداها شنیده مى‏ شود، خدا به بندگانش توجه مى‏ کند، هر قدر هم شایستگى نداشته و آلوده باشند، در عین حال خدا از فضل و کرم خودش صداى آنها را مورد توجه قرار مى‏ دهد. «و مناجاتک فیه مرحومة»؛ مناجاتى که انسان مى‏ کند در این ماه با رحمت الهى مواجه مى‏ شود.

    در اوقات دیگر هم غیر از ماه رمضان وقت سحر خیلى سفارش به مناجات شده است. در نیمه‏ ى شب، موقعى که چشم‏ها خواب است و صداها خاموش، اگر به خداى متعال توجه پیدا کنیم و با او صحبت کنیم خداى متعال مى‏ فرماید: «لبیک» کسى که در نیمه‏ ى شب با خدا مناجات کند، ((أَثْبَتَ اللَّهُ النُّورَ فِی قَلْبِهِ6)). خدا نور را در دلش ثابت مى‏ دارد. دلش ظلمانى نمى‏ شود.

    نجواى با محبوب‏

    به‌طور طبیعى هر کسى دوست دارد با اشخاص بزرگ مخصوصاً اشخاصى که دوستشان دارد صحبت خصوصى داشته باشد یا اگر رابطه‏ ى عاطفى بین دو نفر باشد، خیلى دلش مى‏ خواهد که تنهایى و خصوصى با او صحبت کند، هر چند چیزى هم از او نخواهد. همین صحبت کردن با او موضوعیت دارد. بطور طبیعى مؤمن و کسى که عظمت خدا را درک مى‏ کند، نعمت‏هاى خدا را مى‏ شناسد و مى‏ داند که چقدر به او رأفت و رحمت دارد، باید دلش بخواهد با خدا صحبت کند. ولى متأسفانه بسیارى از اوقات اراده‏اى در آدم پیدا نمى ‏شود و چندان علاقه‏ اى ندارد که جاى خلوتى برود و با خدا صحبت کند. در ماه مبارک رمضان که بهار دعا و مناجات است - بنده خودم را عرض مى‏ کنم - اگر یک دعاى افتتاحى، دعاى ابوحمزه ‏اى مى‏ خوانیم براى خالى نبودن عریضه است تا ثوابى ببریم. اما اینکه آدم علاقه داشته باشد که بنشیند با خدا درد دل کند و خصوصى صحبت کند، این حال همیشه پیدا نمى ‏شود. اگر الان به شما بگویند که هر کدام از آقایان، مایل هستند یک وقت خصوصى، پنج دقیقه، بروند تهران با مقام معظم رهبرى خصوصى صحبت کنند، کیست که داوطلب نشود؟ همه داوطلب مى‏ شوند، مسابقه مى‏ گذارند. چرا؟ او شخصیت عظیمى است، دوست داشتنى است. آدم کسى را که دوست دارد دلش

    مى‏ خواهد با او صحبت کند، حالا ضمناً اگر یک درخواستى هم داشت عرض مى‏ کند؛ درخواستى هم نداشت، همین صحبت کردن برایش مطلوبیت دارد. چطور ما با خدا این گونه نیستیم؟ با اینکه خدا خودش دعوت مى ‏کند که بیایید، با من خصوصى صحبت کنید، من فورى جوابتان را مى‏ دهم. وقتى نیمه شب بنده مى‏ گوید «یا رب»، خدا مى‏ گوید «لَبَّیْکَ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیَّ أَکْفِکَ7»؛ از من درخواست کن تا به تو بدهم، بر من توکل کن تا کفایتت کنم. خوب، انسان یک چنین خدایى داشته باشد، او هم دعوت مى‏ کند، آن وقت ما ناز بکنیم و نرویم، خواب را ترجیح بدهیم. چرا؟ مسلّماً آفتى در ما است، ایمان این را اقتضاء نمى ‏کند.

    چرا از مناجات لذت نمى ‏بریم؟

    چه چیز موجب مى ‏شود که انسان دوست نداشته باشد با خدا مناجات کند؟ خدا خیلى جاها خودش فرموده که اگر کسانى، بعضى از ویژگى‏ ها را داشته باشند، من شیرینىِ مناجاتم را از کام آنها بر مى‏ دارم، «لَا أُذِیقُهُ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِی»؛ روایتى از پیغمبر اکرم(ص) است که

    مى‏ فرمایند: «قال‏ الله سبحانه إذا علمت أن الغالب على عبدی الاشتغال بی نقلت شهوته فی مسألتی و مناجاتی9»؛ خدا مى ‏فرماید که اگر دیدم که بنده‏ ام اغلب‏ اوقاتش را صرف من

    مى‏ کند، به فکر من است، یعنى به فکر این است که چه تکلیفى دارد تا انجام بدهد، یا از چه نهى شده است که اجتناب کند - ممکن است لحظات و ساعاتى رفتارهاى نامناسبى هم داشته باشد - تمایلات او را سوق مى‏ دهم به طرف گفتگو و مناجات با خودم. به جاى اینکه تمایل به امور پست و حیوانى داشته باشد، اصلا علاقه‏ اش به این جهت مى‏ شود که با خدا صحبت کند. این لطفى است که خدا به او مى‏ کند. اگر کسانى باشند که بیشتر اوقات یا خداى ناکرده همه‏ ى اوقاتشان، فکر لذائذ دنیا باشند؛ فکر این هستند که چه غذایى لذیذتر است، چه جایى مناسب‏تر است، چه لباسى زیباتر، چه فیلمى لذتبخش‏ تر است، مجالست با چه کسى شیرین‏ تر است، چه پست و مقامى مى‏ توانند به دست بیاورند، خدا هم اجازه نمى‏ دهد که با او مناجات کنند.

    دوستان من را با دنیا چه کار؟!

    خداى متعال به حضرت داوود(ع) وحى فرمود: «ما لأولیائی و الهمّ بالدنی10»؛ دوستان من را با فکر دنیا چه کار؟ چرا کسانى که ادّعاى دوستى من مى‏ کنند، همّ و غمّشان به امور دنیا تعلّق مى‏ گیرد؟ نیازهایشان را من برطرف مى ‏کنم، چرا آنها غصّه ‏اش را مى‏ خورند؟ «إن الهم یذهب حلاوة مناجاتی من قلوبهم»؛ همّ و غمّ دنیا حلاوت مناجات را از آنها سلب خواهد کرد. اگر گاهى هم موفق شوند با حال کسالت دعاى ابوحمزه‏اى بخوانند، حلاوتى درک نمى ‏کنند، دعایى

    مى‏ خوانند براى اینکه ثوابى ببرند. حداکثر به امید اینکه گناهشان آمرزیده شود. امّا اینکه لذّت ببرند و دنبال این بگردند تا فرصت مناجات پیدا کنند موفق نخواهند شد. روایت دیگرى هست که براى ما کوبنده ‏تر هست! از احادیث قدسیه است که ناقلش حضرت صادق‏(ع) است. فرمود: «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ(ع) لَا تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَإِنَّ أُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ11»؛ خداى متعال به حضرت داوود وحى کرد یا داوود میان من و خودت عالِم دنیا زده را واسطه قرار نده. کسى که شیفته ‏ى دنیاست، ولو عالِم باشد، مقامات علمى بالا هم داشته باشد، چنین عالمى راهزن دلهاى دوستان من است. بندگانى که مى‏ خواهند به طرف من بیایند، راهنما مى‏ خواهند. خیال مى‏ کنند چون این عالِم است مى ‏تواند راهنمایشان باشد، اما خبر ندارند که این دزدى است که با چراغ آمده. بعد

    مى‏ فرماید: عقوبتى که براى اینها در نظر گرفتم، کمترینش این است که حلاوت مناجاتم را از دل اینها بر مى‏ دارم. عالِمِ دنیازده، شیرینى مناجات خدا را درک نمى‏ کند و طبعاً نمى‏ تواند دیگران را به سوى خدا راهنمایى کند. سخن آخر این که ما اگر خودمان لیاقتى نداریم، به گدایى درِ خانه‏ ى اهلبیت و به برکت شفاعت آنها، مورد عنایت الهى قرار بگیریم تا حال مناجاتى، حال توبه ‏اى، حال عبادتى پیدا کنیم. آلودگى ‏هایمان شسته شود و از این ماه شریف، پاک و پربار بیرون برویم، انشاءالله.

    پی‌نوشت‌ها:

    1. مجادله / 12.

    2. ر.ک: بحار الانوار، ج 30، ص 376.

    3. مجادله / 9.

    4. وسائل‏الشیعة، ج 1، ص 311.

    5. فضائل‏الأشهرالثلاثة، ص 107.

    6. مستدرک‏الوسائل، ج 5، ص 207.

    7. مستدرک الوسائل، ج‏5، ص‏207، روایت 5708.

    8. مستدرک‏الوسائل، ج 12، ص 36.

    9. بحارالأنوار، ج 90، ص 162.

    10. بحارالأنوار، ج 79، ص 143.

    11. الکافی، ج 1، ص 46.

    درس گفتارهای آیت الله مصباح یزدی در تفسیر مناجات خمس عشره/

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۷
    یاسین

    یکی از آداب مناجات

    گریه در حال دعا از عالیترین درجات آن می باشد. شخص دعا کننده باید کوششی کند که دعایش با گریه همراه باشد که دعا با این حالت اثرات فراوانی دارد.

     تضرع یعنی زاری کردن و  با التماس و تذلل از خدا چیزی خواستن و کرنش نمودن و یکی از آداب مستحسن در حال دعاست که ذات اقدس الهی می فرماید:

    پروردگارتان را با حال تضرع و در پنهانی بخوانید.(1)

    رسول خدا فرموده اند:

    هر گاه خداوند متعال، بنده ای را دوست بدارد، گرفتارش می سازد تا تضرع و زاری او را بشنود.(2)

    امام زین العابدین(ع) به حضور خدا عرضه می دارد:

    مرا جز تضرع به سوی تو و زاری در حضور تو، از عذاب تو نجات نمی بخشد.(3)

    در ضمن دعائی که در شب جمعه و شب عرفه وارد شده است چنین آمده است که:

    ... و نجات ندهید مرا از خشم تو جز زاری به سوی تو ...(4)

    در آنچه به حضرت موسی(ع) وحی شده، آمده است:

    ای موسی!به هنگامی که مرا می خوانی( به اقتضای درک عظمت و جلال من) ترسان و هراسان باش و روی خود را برای ( تضرع در حضور) من به خاک بمال ... و با گرامیترین اعضای بدنت  سجده به پیشگاه من آر. و با قلبی خائف و بیمناک( از جلال و کبریای من) به مناجات من بپرداز.(5)

    به حضرت عیسی(ع) وحی شده است که:ای عیسی مرا بخوان مانند غریق به گرداب افتاده ی غمناکی که فریادرسی ندارد.(6)

    گریه در حال دعا از عالیترین درجات آن می باشد. شخص دعا کننده باید کوششی کند که دعایش با گریه همراه باشد که دعا با این حالت اثرات فراوانی دارد.

    غسل در اشک نما که اهل طریقت گویند           پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

    امیر المؤمنین علی(ع) فرمودند:

    گریه ی دیده ها و ترس دلها از رحمت خداست، چون آن را یافتیددعا را غنیمت بشمارید، زیرا دعای همراه با گریه و ترس مستجاب است.(7)

    حضرت صادق(ع) فرمود: چیزی نیست مگر آنکه برای آن کیل و وزنی است مگر اشکها، که قطره ای از آن دریایی از آتش را خاموش می کند، هنگامی که دیده اشکش را جاری کند. چهره ی صاحبش را سختی و ذلت نرسد و چون بجوشد خدا آن چهره را بر آتش حرام می کند و اگر گریه کننده ای در امتی بگرید، هر آینه به آن امت رحم خواهد شد.(8)

    امام چهارم در دعای ابوحمزه، به خداوند عرض می نماید:

    خدایا! یاریم نما تا برخود گریه کنم.(9)

    از رسول خدا(ص) نقل شده است که:

    خدایا! به من دو چشم اشکباری عنایت کن که سیلاب اشکشان سریع و پیاپی باشد.(10)

    به اندازه ای «گریه» در استجابت دعا موضوعیت دارد که اگر گریه حاصل نشد، خود را به گریه زدن و حتی کمک گرفتن از یادآوری مصائب از دست رفتگان برای حصول گریه جایز دانسته و سفارش شده است.

    فردی خدمت امام صادق(ع) عرض کرد:

    می خواهم دعا کنم و میل دارم که اشکی هم بریزم ولی گریه ام نمی آید. بعضی از مردگان نزدیکم را به یاد می آورم. قلبم رقت پیدا می کند ومی گریم. (11)

    آیا این کار جایز است؟

    امام فرمودند: آری، یاد آور. پس هنگامی که قلبت رقت یافت و گریه کردی دعا کن و بخوان پروردگار تبارک و تعالی را.

    در حدیث دیگر آمده است؛ سعید بن یسار گوید:

    به امام ششم عرض کردم: در هنگام دعا، گریه ام نمی آید ولی تباکی می کنم.( یعنی حالت گریه به خود می گیرم.)، آیا همین اندازه کافی است؟

    فرمود: آری، اما کوشش کن اشکت جاری شود،هر جند به اندازه ی سر مگسی باشد.(12)

    امیر المؤمنین(ع) در دعای کمیل به خداوند متعال عرضه می دارد:

    مورد مهربانی خودت قرار ده کسی را که سرمایه اش امید و ساز و برگش گریه است.(13)

    همچنین در دعای صباح امیرالمؤمنین(ع) آمده است:

    بار خدایا! روان ساز به هیبت خود، از گوشه های دیدگانم، اشکهای سوزان.(14)

    امام حسین(ع) می فرماید: وارد نشدم بر پدرم علی(ع) مگر اینکه دیدم گریان است.(15)

    حضرت زین العابدین(ع) در فرازی از دعای شانزدهم صحیفه ی سجادیه « دعای درخواست عفو و گذشت از گناهان»به خداوند عرضه می دارد.

    ای خدای من! اگر آن قدر به درگاهت گریه کنم که مژگان دیدگانم همه فرو  ریزد و چنان ناله و فریاد زنم که صدایم قطع شود و آن قدر در طاعتت به پابایستم که قدم هایم متلاشی گردد و چندان در حضورت به رکوع دوم که ستون فقراتم در هم شکند و چندان در حضورت به سجده در افتم تا آنکه حدقه ی چشمانم بیرون افتد و اگر خاک زمین را همه ی عمر بخورم و تا پایان عمرم آب گل آلود بنوشم و در خلال این احوال، همه را به ذکر تو مشغول باشم تا زبانم از تکلم فرو ماند و آنگاه از شرم و حیا به اطراف آسمان تو سر بلند نکنم، با این کارها هنوز مستوجب و مستحق محو یک گناه از معاصی بسیار خود نخواهم بود.(16)

     

    پی نوشت ها:

    1_(سوره اعراف، آیه 55)

    2_(توبه، شرحی از دعای 31 صحیفه سجادیه، ص88 به نقل از المحجة البیضاء، ج2، ص 293)

    3_(صحیفه ی سجادیه، دعای 48)

    4_(مفاتیح الجنان، اعمال شب جمعه)

    5_(توبه، شرحی از دعای 31 صحیفه سجادیه، ص 88به نقل از اصول کافی، ج8،ص44)

    6_(همان، ص89، به نقل از اصول کافی، ج8،ص 138)

    7_(شرح دعای کمیل، ص 445،به نقل از مکارم الاخلاق، ص317، میزان الحکمه، ج2، ص 536)

    8_(همان، ص 446،به نقل از بحار، ج90، باب 19، حدیث 14)

    9_(مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی)

    10_(توبه، ص 94، به نقل از المحجة البیضاء، ج7،ص 280)

    11_(قرآن صاعد، ص 151، وسائل الشیعه، باب 29، ح4)

    12_(همان، وسائل الشیعه، باب 19، ح2، اصول کافی، باب البکاء، ص 397)

    13_(دعای شریف کمیل)

    14_( مفاتیح الجنان، دعای صباح حضرت امیر(ع))

    15_(آیین نیایش، ص 221، به نقل از ارشاد القلوب)

    16_(صحیفه ی سجادیه، دعای شانزدهم)

    211008

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۱
    یاسین