مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

مدیریت وبلاگ

تقویم ساعت

نویسندگان

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

امام حسین (ع)-تنور خولی

صدای راز و نیازی ز طور می آید
نوای گریه ز جانی صبور می آید

سری به کنج تنور است و موسی عمران
برای دیدن او سوی طور می آید

فرشتگان همه نزدیک این سرند ولی
صدای گریه و زراری ز دور می آید

طنین بال ملائک رسد، مگر جبریل
به سوی آیۀ الله و نور می آید

قیامتی شده برپا از این همه اندوه
که بیم خاستن نفخ صور می آید

سر حسین به دامان مادرش زهراست
نوای واولدا از تنور می آید

دلی شکست ز پهلو شکسته ای کاین سان
صدای ریزش جام بلور می آید

برای عرض ارادت «وفائی» از ره دور
به آستان سلیمان چو مور می آید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۹:۲۸
یاسین

امام حسین(ع)-مناجات

تا میان روضه ات ما را مکان دادی حسین

دست ما گریه کنان برگ امان دادی حسین

تو نوشتی خواهرت هم پای آن را مُهر کرد

اشک دادی و به ما سود کلان دادی حسین

روضه خانه : طور سینا ، ما : کلیم گریه کن

در مناجات خودت ما را زبان دادی حسین

این دهه با سیل اشک ما مشخّص می شود

برکتی را که به شیر مادران دادی حسین

من : حبیب بن مظاهر ، تو : مسیح اهل بیت

لطف کردی و به این دل مرده جان دادی حسین

تا بریزد از سر و رویم غبار معصیت

مثل یک پرچم وجودم را تکان دادی حسین

رقّت قلبم زیاد و جسم و روحم شُسته شد

تا ز چای روضه ات یک استکان دادی حسین

من نمک گیر تو و اجداد و اولاد توام

چون به دست خالی من آب و نان دادی حسین

دست بالا بردی و از پشت در خیرت رسید

هر چه را که خواستم ، تو بیش از آن دادی حسین

دوست و دشمن ندارد ، بخشش تو حیدری ست

خاتمت را هم به دست ساربان دادی حسین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۹
یاسین

یا زینب ( س)

یادش به خیر روز و شبم با حسین بود
ذکر بی اختیار لبم یا حسین بود

پا تا سر ِ عقیله سراپا حسین بود
وقتِ اذان اشهدِ من یا حسین بود
 
ما تار و پودِ رشته یِ پیراهن همیم
یعنی من و حسین،حسین و من ِ همیم
 
دور از تو هست ولی دست از تو بر نداشت
خسته شده ست ولی دست از تو برنداشت
از پا نشست ولی دست از تو برنداشت
زینب شکست ولی دست از تو برنداشت
 
مانند من کسی به غم و رنج تن نداد
آه و غمی چنین به دلِ پنج تن نداد
 
یادش به خیر بال و پرش میشدم خودم
سایه به سایه همسفرش میشدم خودم
یک عمر مادر و پدرش میشدم خودم
جایِ همه فدایِ سرش میشدم خودم
 
نام ِ حسین حکم ِ قسم را گرفته بود
یک شب ندیدنش نفسم را گرفته بود
 
یادم می آید آینه رویِ حسین بود
اشکِ دو چشمم آبِ وضویِ حسین بود
هم پنجه هام شانه ی موی حسین بود
هم بوسه های زیر ِ گلوی حسین بود
 
یادم نرفته نیمه شب از خواب میپرید
یادم نرفته تشنه لب از خواب میپرید
 
ماندند کربلا کس و کاری که داشتیم
آتش گرفت دار و نداری که داشتیم
بی سر شدند ایل و تباری که داشتیم
از ما گرفت کوفه قراری که داشتیم
 
یک روز خانه یِ پدر ِ من شلوغ بود
یادش به خیر دور و بر ِ من شلوغ بود
 
جای سلام سنگ به من پرت کرده اند
از پشت بام سنگ به من پرت کرده اند
زنهایِ شام سنگ به من پرت کرده اند
شاگردهام سنگ به من پرت کرده اند
 
داغت نشست قلبِ صبور مرا شکست
زخم ِ زبانِ شام غرور مرا شکست
 
حالا فقط به پیرُهنش فکر میکنم
میسوزم و به سوختنش فکر میکنم
دارم به دست و پا زدنش فکر میکنم
بسکه به نیزه و دهنش فکر میکنم ...
 
با روضه ی برادرم از هوش میروم
با ضجه هایِ مادرم از هوش میروم
 
از هر که تازه آمده از راه نیزه خورد
گَهگاه سنگ، گاه لگد، گاه نیزه خورد
شد نوبت سنان، دهن ِ شاه نیزه خورد
در کُل هزار و نهصد و پنجاه نیزه خورد
 
آنقدر سنگ خورد که آئینه اش شکست
در زیر ِ نعل ها قفس ِ سینه اش شکست
 
وای از محاسن تو و انگشتهای شمر
وای از لب و دهان تو و جای پای شمر
گیسوی من فشرد، به کفِ ضربه های شمر
مثل تن تو خورد به من چکمه های شمر
شاعر : جواد پرچمی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۲۳:۴۳
یاسین