مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

مدیریت وبلاگ

تقویم ساعت

نویسندگان

۱۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یا علی (ع)
=============

شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود

فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود

دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او

صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود

دانی چرا جبین علی را شکافتند؟

زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود

خونش نصیب دامن محراب کوفه شد

آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود

یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید

اشک شبش به غربت روزش گواه بود

دستش برای مردم دنیا نمک نداشت

عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود

هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب

حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود

مولا پس از شهادت زهرا غریب شد

زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود

وقتی که از محاسن او می‌چکید خون

عباس را به صورت بابا نگاه بود

«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون

رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

                                                               استاد سازگار
============================

 

یا هو
یا امیرالمؤمنین یا ذالنعم
 
یا امام المتقین یا ذالکرم
 
اننا جئناک فی حاجاتنا
 
لاتخیبنا و قل فیها نعم
 
ای ز نفس ما به ما اولی علی!
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 
نفس احمد! قلب قرآن! رکن دین!
 
شهریار آسمان‌ها در زمین!
 
دست حق! بازوی حق! شمشیر حق!
 
فاتح خیبر! امیرالمؤمنین!
 
دین، علی دنیا، علی عقبا، علی
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
 
معرفت گم کرده ره در کوی تو
 
حسن تصویر الهی روی تو
 
روی تو از شش جهت سوی خدا
 
چشم و دست آفرینش سوی تو
 
گوش? چشمی به سوی ما علی!
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 
حسن غیب کبریا شمع دلت
 
کعب? دل خان? خشت و گلت
 
در کنار خان? خشت و گلی
 
وسعت ملک الهی منزلت
 
ای همه پیدا و ناپیدا علی!
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 
زادگاه توست آغوش حرم
 
جای پای توست دریای کرم
 
ظرف هستی روز بذلت شرمگین
 
بحر، پیش بخششت از قطره کم
 
قطره گردد در کفت دریا علی!
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی!

 
یا علی، اول تویی آخر تویی
 
در همه عالم فقط حیدر تویی
 
اختیار نار و جنت دست توست
 
حق و باطل را تویی داور، تویی
 
با تو باشد داوری فردا علی!
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 
تا که در دریای خون، پاکم کنی
 
تیغ عشقت کو که صدچاکم کنی؟
 
دور سلمانت بگردانی مرا
 
زیر پای قنبرت خاکم کنی
 
تا گذاری روی خاکم پا علی!
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 
بی‌تو طاعت نار سوزان است و بس
 
بی‌تو ‌تقوا کوه عصیان است و بس
 
بی تو اجر روزه و حج و جهاد
 
شعله‌های سخت نیران است و بس
 
بی‌‌تو توحید است بی‌معنا علی
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی
 
نور مهرت را به ذاتم داده‌اند
 
از ازل آب حیاتم داده‌اند
 
پیشتر از خلقت این روزگار
 
چارده فُلک نجاتم داده‌اند
 
با تو بودم آشنا تنها علی!
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی

 
ظلمتم؛ با یک نگاهم نور کن
 
سین? سیناییم را طور کن
 
گرچه می‌باشد سیه پرونده‌ام
 «
میثمم» با میثمم محشور کن
 
سرفرازم کن، به زهرا، یا علی
 
یا علیّ و یا علیّ و یا علی

شاعر :استاد سازگار
===========================

یا ابالحسن (ع)

باز امشب منادی کوفه،از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها،دارد اَمن یجیب می خواند

مثل اینکه دوباره مثل قدیم،چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا،باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را،سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا،یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه ،چشمه در چشمه،متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو،درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت،هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا،علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان،چه قَدَر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز اَز سر این زخم،جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته،نحوه راه رفتنت بابا

پاشو اَز جا کرامت کوفه،آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد،که شما بازهم زمین خوردی

دیشب اَز داغ تا سحر بابا،خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد،کَفنی باز دست وپا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم،مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما،بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی،روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد،بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز،همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا،تیرهای سه شعبه می آرند

وای اَز مردمان بی احساس،دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و،نعل اسبی که می شود تازه

وای اَز دست های نامَحرم،آتش ودود وچادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها،سنگ باران قاری قرآن...

***علی زمانیان***

می رود سمت مسجد کوفه

با دلی خسته از زمانه‌ی خود

خسته از کوفیان و بی دردی
غرق اندوه بی کرانه‌ی خود
 *
می رسد با دل پر آشوبش
مرد غربت ، انیس سجاده

همدم چشمهای بارانیش
می شود چشم خیس سجاده
*
رنگ دلتنگی شفق دارد
سالها آفتاب چشمهانش

مصحف غربت و غم و درد است
صفحه صفحه کتاب چشمانش
*
گریه های شبانه‌ی او را
گونه‌ی خیس ماه می داند

شرح سی سال بی کسی اش را
دل بی تاب چاه می داند
*
سر خود را شب پریشانی
می گذارد به دوش نخلستان

می شود سوگوار چشمانش
دیده‌ی گریه پوش نخلستان

می رود سمت مسجد کوفه
تا که با عشق بی حساب شود

می رود تا محاسن خورشید
بین محراب خون خضاب شود

می رود تا که مستجاب شود
ندبه های شبانه اش حالا

می رود تا خدای خوبیها
مرتضی را بگیرد از دنیا
*
بین محراب اشک و دلتنگی
موسم آخرین سجود آمد

ناگهان مثل صاعقه ، تیغی
بر سر آسمان فرود آمد
*
سجده‌ی تیغ و ابروی خورشید
باز شق القمر شده انگار

بین محراب فرق کعبه شکافت
شب مولا سحر شده انگار
*
شوق پرواز بال و پر می زد
در تپش های چشم کم سویی

آمد از آسمان به دنبالش
بیقرار شکسته پهلویی
*
در کنار غروب چشمانش
آه سعی طبیب بی معناست

سالها بی قرار رفتن بود
بعد زهرا شکیب بی معناست
 *
راوی سالها پریشانی ست
گیسویی که چنین سپید شده

در دل کوچه های دلتنگی
سالها پیش از این شهید شده
*
هر گز از یاد او نخواهد رفت
سوره‌ی کوثر و در و دیوار

آتش و تازیانه و سیلی
غنچه‌ی پرپر و در و دیوار
*
دست او بسته بود اما دید
گل یاسش به یک اشاره شکست

در هجومی کبود و بی پروا
دست و پهلو و گوشواره شکست
*
رفت و دلخستگان این عالم
در غم غربتش سهیم شدند

و یتیمان شهر دلتنگی
بار دیگر همه یتیم شدند
***یوسف رحیمی***

دل که عاشق شود شرر دارد
آتش از حال ما خبر دارد

عاشقی قصه ای است دیرینه
که دو صد لیکن و اگر دارد

هر که مست است مثل انگور است
چون که او هم لباس تر دارد

ما که رندیم و باده نوش چه غم
گر کسی جا نماز بردارد

آن که حال مرا نمی داند
چه نصیب از دل و جگر دارد

نکشم پا ز آستانه دوست
سائلش ز آن که تاج سر دارد

لب من در ترّنم یادش
ذکر او هر شب و سحر دارد

عَجَز الواصفون عَن صفتک
ما عَرفناک حقّ معرفتک

السلام ای حقیقت ایمان
ای رسول زمین امام زمان

یا علی ای حدوث را ممکن
یا علی ای وقوع را امکان

با تو هر لحظه می شود صادر
بر خلایق ز مهدی ات فرمان

لب لعل تو چشمه احیا
چشم پاک تو چشمه حیوان

موی تو لیلة المبیت من است
کاش جای دلم شوم قربان

تویی آن شیر کز دم تیغت
دشمن و دوست می شود نهان

دشمن از ترس می رود به خفا
دوست بهر نظر شود پنهان

جای باران سر از هوا ریزد
ذو الفقارت اگر دهد جولان

شیعیان را به جای خون باشد
حبّ زوج بتول در شریان

ما همه در صفیم بذلی کن
که قبول خدا شود قربان

ماه میلاد توست ماه رجب
گاه میعاد توست در رمضان

پای بوس تو ماه ذی القعده
دست بوست محرّم و شعبان

می سزد گر محبّ تو ز شعف
دف به کف در نجف کند طغیان

هم? انبیا به وسع وجود
چیده اند از درخت تو ایمان

مصطفی نیز در میان همه
شرح داماد کرده در قرآن

ای که در یک شب از کرامت خویش
در چهل خانه بوده ای مهمان

جای دارد که از نزول شما
هر پدر صد پسر کند قربان

سخت گیری مکن به سائل خویش
رد مکن این شکسته را آسان

هست روز جزا و وقت حساب
حبّ تو در صحیفه ام عنوان

بی تو جنت جهیم پر آتش
با تو دوزخ بهشت بی پایان

ای که از کعبه گشته ای ظاهر
شد در این کار نکته ای پنهان

ضلع تسبیح را شکستی تو
ز آن که تسبیح بر تو شد تبیان

بطن سبحان ربّی الاعلی
هست تقدیس زاده عمران

 
می کشم نعره از جگر شب و روز
تا نصیم شود ز حق غفران

عجز الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حقّ معرفتک

یا علی ای امیر هر میقات
یا علی ای ظهیر فُلک نجات

این محال است که شوی موصوف
ز آن که تو برتری ز حدّ صفات

در مثل رشحه غمت دجله
در بزرگی ترنّم تو فرات

دوستانت کلیددار بهشت
عاشقان تو رشته دار حیات

جای دارد که منکران تو را
جا ببخشند در جهان ممات

ای کریم مدینه و مکّه
ای جوان مرد کوفه در خیرات

یک ابوذر کفایت است که ما
بر کرامات تو کنیم اثبات

ای که دادی به دست سلمانت
جلوه طور را به پیر برات

 
مالک اشتر تو را باید
خواند مجموعه همه ملکات

کوی آشفتگان تو مشعر
صف دلدادگان تو عرفات

همه مردم تو را به حکم بنون
جمله زن ها تو را به حکم بنات

هر یکی از نوادگان تو را
می توان خواند حاکم عرصات

همسر توست شیشه ای نازک
خاندان تو در مثل مشکات

تویی آن روزه دار تابستان
در زمستان تویی امیر صلات

در تصرف به ما ز ما اولی
صاحب مال ما ز خمس و زکات

بر تو از ما ز خالق تو درود
بر تو از ما ز فاطمه صلوات

گر درختان قلم شوند همه
آب ها گر همه شوند دوات

می سزد گر نویسم این جمله
تا قیامت به قامت صفحات

عجز الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حق معرفتک

یا علی ای سرادق توحید
ای امیر فرشته در تجرید

یکی از طائفان تو افلاک
یکی از حائران تو خورشید

ما که مُردیم از جدایی تو
پس مکن این فراق را تمدید

یا علی ای قدیم تر ز قدیم
یا علی ای جدید تر ز جدید

تویی آن آفتاب لم یزلی
که به خود از وجود خود تابید

غیر تو هیج کس وجود نداشت
چشم تو وا شد و علی را دید

نخل ها را به آب دیده بند
تا که از غصه رو کنند به عید

خانه جان من ز بت پر شد
ای تبردار فتح کعبه رسید

با تو هر کس که در جدل افتاد
گردن خود نهاد زیر حدید

از پدر  می رسد پسر را فیض
از تو  دارد حسین نام شهید

می رسد از محیط بر گوشم
که همه گفته اند بی تردید

عجز الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حق معرفتک

جگر اهل درد خرّم باد
دل اهل مراد بی غم باد

ماه فضل است و عارفان جمع اند
تا ابد جمعتان منظم باد

فخر حوّا از کعبه بیرون شد
باز روشن دو چشم آدم باد

پدر کعبه کعبه را بشکافت
پر بکا دیدگان زمزم باد

هر کجا طفل شیر خواری هست
آب خوردن بر او مقدم باد

کربلا خشک شد بهر حسین
چشم اهلش همیشه پر نم باد

قهر کرده فرات از اصغر
دست عباس سوی پرچم باد

روی دست پدر پسر جان داد
همه ماه ها محرّم باد

عجز الواصفون عن صفتک
ما عرفناک حق معرفتک
***محمد سهرابی*

از چه مهمان محاسن پیر من بابای من


هرکجا که حرف هجران است با من می زنی

یا مگو چیزی و یا گیسو پریشان می کنم
بعد عمری آمدی و حرف رفتن می زنی
*
بعد عمری من فقط یکبار بر تو رو زدم
کم بگو ،دست از سرم بردار زینب جان برو

می روی ، باشد برو در خانه ی من هم نمان
خب به جای رفتن مسجد به نخلستان برو
*
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
شک ندارم راه مسجد رفتنت را می گرفت

چادرش را بر کمر می بست و بین کوچه ها
پا برهنه می دوید و دامنت را می گرفت
*
حیف جای مادرم خالی است ورنه ای پدر
گیسو یش را بر زمین می ریخت پیش پای تو

ناله از دل می کشید و باز مثل پشت در
استخوانش را سپر می کرد امشب جای تو
*
مادرم زهراست من هم دختر این مادرم
گر دهی اذنم فدایت دست و پهلو می کنم

حرمت گیسوی من مانند موی او بود
کوفه را من زیر و رو با نام گیسو می کنم
*
نذر کردی گوئیا رویت ببینم لاله گون
رحم کن کن بر دخترت امشب بیا مسجد نرو

هست در یادم هنوز آن صورت سرخ وکبود
ای قتیل مادر زینب بیا مسجد نرو
*
ای غریب کوچه ها ،ای حیدر بی فاطمه
مادرم زهرا برای تو همیشه کوه بود

در بین کوچه،بین چهل نفر آن روز هم
مادرم از پا نمی افتاد اگر قنفذ نبود

***علی اکبر لطیفیان***

 

زخم سر

به خون شستند بیت ذات پاک حقتعالی را
الا ای اهل عالم عاقبت کشتند مولا را

چه دیدید از علی جز مهربانی مردم دنیا
چرا کشتید آن تنهاترین تنهای دنیا را
شما با کشتن مولا امیرالمؤمنین کشتید
محمّد را علی را انبیا را بلکه زهرا را
بگرد ای ماه از خون جگر اخترفشانی کن
خبرکن زین مصیبت چاه و نخلستان خرما را
الا ای داغداران علی آیید در کوفه
تسلا در غم مولا دهید آن پیر اعما را
ز پا افتاد با رخسار خونین بت‌شکن مردی
که در بیت خدا بگذاشت بر دوش نبی پا را
فلک یک زخم بر فرق امیرالمؤمنین دیدی
ندیدی بر دل مجروح او زخم زبان‌ها را؟

طبیبا جای مرهم اشک ریز از دیدگان خود
علی از دست رفته کن رها دیگر مداوا را
علی روز ولادت بوسه زد بر دست عباسش
شب قتل علی عباس بوسد دست بابا را
اگر آلوده‌ای «میثم» چه غم داری علی داری
خدا بخشد به روی غرقه در خون علی، ما را

==========

حیدر نیامد

ای مرغ سحر! صبح شد و یار نیامد

ای شب! چه شد؟ آن شمع شب تار نیامد

ای نخل! غریبی که به دامان سحرگاه

آبت دهد از دیدۀ خونبار   نیامد

ای چاه! امامی که ز سوز جگر خویش

می‌گفت به تو راز دل زار نیامد

خورشید ولایت که در اطراف فقیران

پوشید دل شب گل رخسار نیامد

فریاد برآرید ز دل، منبر و محراب!

کای مسجدیان حیدر کرار نیامد

هر شب ز غم فاطمه می‌سوخت و می‌گفت

آمد سحر و قاتل خونخوار نیامد

با اشک نوشته است به رخسار یتیمی

مادر! پدرم از پی دیدار نیامد

مظلوم‌ترین رهبر تاریخ علی بود

بی یارتر از او به جهان یار نیامد

دیدند همه فاطمه‌اش نقش زمین شد

بر یاری او یک تن از انصار نیامد

«میثم»به خدا جامعه خواب است،وگرنه

مانند علی رهبـرِ بیـدار نیـامد

شاعر : حاج غلامرضا سازگار (میثم)

اشعار شهادت حضرت علی علیه السلام

***

ای قرار ِ دلِ پریشانم

که ز دل آه میکشی گاهی

با من ِ دل پریش حرفی زن

گریه ام را اگر نمیخواهی

***

میتوانی اگر پدر وا کن

لحظه ای چشم های بسته تان

نیمه جان،جانِ من به لب آمد

با نگاهِ سر ِ شکسته تان

***

جان زینب به خاطر مادر

بار دیگر بایست بر سر پا

کوری چشم ابن ملجم ها

حال تو خوب میشود بابا

***

بعدِ مادر ندیده بودم که

موی خود ذره ای خضاب کنی

نکند قصد کردی از داغت

خانه را بر سرم خراب کنی

***

نذر کردم مُفَتِحُ الابواب

دری از روی لطف بگشاید

چه کنم هرچه میکنم آخر

سر ِ بشکسته هم نمی آید

***
با دو شیشه گلابِ چشمانم

شسته ام خونِ خشک گیسویت

یاد پهلوی مادر افتادم

با تماشای وضع ابرویت

***

چشم ِ من ردِّ خون سر را از

مسجد کوفه تا به اینجا دید

یادِ آن ردِّ خون که از خانه

تا در ِ مسجد مدینه چکید

اشعار مرثیه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام

***

بابا اتاق پر شده از بوی مادرم

وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم

دیگر خجل نباش تو از روی مادرم

فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم

از پشت در دوباره تو را می زند صدا

تا که به دست تو بدهد محسن تو را

سی سال در نبودن مادر شکسته ای

پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای

در کوفه های درد مکرر شکسته ای

از مردم و نبودن باور شکسته ای

گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر

این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر

یادت که هست مادر ما قد خمیده بود

یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود

یادت که هست محسن خود را ندیده بود

یادت که هست غنچه خود را نچیده بود

آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد

موی منم شبیه تو بابا سپیده شد

مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد

تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد

مرهم برای این دل پرپر بیاورد

تا خار را ز دیده ی تو در بیاورد

حرفی بزن که مونس تو مادر آمده

حالا که استخوان زگلویت در آمده

بابا بگو به مادرم از غصه های من

از کوفه های بعد تو و ماجرای من

از بی حسین گشتن من از عزای من

از کوفه گردی من و از کربلای من

بابا بگو که زینب خود را دعا کند

بعد از حسین زود مرا هم صدا کند

مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد

گریه برای گودی یک قتلگاه کرد

پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد

نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد

وشمر جالسٌ ... نفس مادرم گرفت

سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت

منبع: من غلام قمرم

 

اشعار شهادت حضرت علی علیه السلام

***

دیشب فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد

یک بار دیگر رخت ماتم در برم کرد

دیشب که اشهد گفتنت ذکر لبت بود

امن یجیب ورد لبان زینبت بود

دیشب ملائک هم گریبان می دریدند

فزت و رب الکعبه ات را می شنیدند

بر دوش من بگذار بار محنتت را

دیدم به چشم خود تمام غربتت را

هر شب سراغ چاه رفتی گریه کردی

یا بین کوچه راه رفتی گریه کردی

میدانم از هجران مادر پیر گشتی

اما مگر از زندگانی سیر گشتی؟

فکری به حال کاسه های شیر کردی ؟

فکری به حال کوفه ی دلگیر کردی؟

بابا مرو مانوس غم ها میشوم من

با رفتنت تنهای تنها میشوم من

رحمی کن آخر بر یتیمان پریشان

جان حسن قدری تحمل کن پدرجان

بادختر خود کمتر از این سربه سر کن

از رفتنت بابا بیا صرف نظر کن

با این وصیت ها نده دیگر عذابم

جان حسین دیگر نکن خانه خرابم

ام المصائب هستم و ام البکایم

تو هم شبیه مادرم گفتی برایم

بر روی چشم هستم هوادار حسینت

هستم همیشه مونس و یار حسینت

بابا خیالت جمع هستم تکیه گاهش

هستم شریک درد و داغ و سوز و آهش

دیگر نگو از خاطرات همسر خود

از خلعت و بقچه نگو با دختر خود

بس کن پدرجان چون دگر طاقت ندارم

باشد-کفن در زیر پایت می گذارم

حرف از کفن گفتی و دلشوره گرفتم

از پیرهن گفتی و دلشوره گرفتم

گفتی حسین و کربلا ای داد بی داد

گفتی حسین و بوریا ای داد بی داد

بابا حسین من کفن دارد ندارد

حتی کفن نه پیرهن دارد ندارد

----------


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۰
یاسین

  السلام علیک یا ابا محمد (ع) 

ای جان پاک ختم رسل در بدن، حسن
 ماه رخت چراغ هزار انجمن، حسن
 ریحانه، محمّد و دردانه علی
 چارم نفر ز سلسله پنج تن، حسن
جان جهان فدات که سلطان انبیا
 پیوسته بوده بر دهنت بوسه‌زن حسن
شیرینی کلام من از وصف مدح توست
 نَقل حدیثت آمده نقل دهن، حسن
 از غنچه دهان تو ریزد گلاب وحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۵:۲۲
یاسین

حسن کریم آل الله 

دست من وعنایت تو یا کریم اهل بیت
 دیده من به رحمت تویاکریم اهل بیت

فدای این سخاوت تویاکریم اهل بیت
 عنایتی به من کن از روی وفا

حسن امام مجتبی

***

دست تودست مرتضی جودتو جود فاطمه
 هستی تو، وجود تو، کل وجود فاطمه

ای گل احمدی تویی بود ونبود فاطمه
روی تو جلوه کرده در ماه خدا

حسن امام مجتبی

***

به ماسوی نمی دهم ذره ای از محبتت
 دیده من بود به سوی دست با کرامتت

بده به ما صله درین شام خوش خوش ولادتت
مجلس ما به یادتو شده بپا
حسن امام مجتبی 

                                           *******


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۴۱
یاسین

سرود میلاد مجتبی(ع)

بربال فرشته اینگونه نوشته حسن آقای بهشته

***

درخانه زهرا، شادی شده برپا .......... زهراشده مادر، حیدر شده بابا

هنگام شعف شد، آمد گل گلها.......... گلبانگ ملائک، این نغمه زیبا

بربال فرشته اینگونه نوشته حسن آقای بهشته

***

عیداست وزمان، شادی است دوباره..........ریزد همه لحظه، باران ستاره

زهراحسنش را، بنموده نظاره.......... بانغمه شادی، خوانید هماره

بربال فرشته اینگونه نوشته حسن آقای بهشته

***

خوشبو شده یثرب، ازعطر بهاری.......... ازشوق نمانده در سینه قراری

ذکر حسن امشب بر لب شده جاری.......... بردامن گلها سرداده قناری

                          بربال فرشته اینگونه نوشته حسن آقای بهشته


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۸
یاسین

دوبیتی ولادت امام حسن (ع)

امشب که ستاره علی پیدا شد 
تابید و فروغ دیدة مولا شد 
باب دگری بازشد  از باغ بهشت 
تا چشم حسن بروی زهرا وا شد 
                      

مرآت جمال ذوالمنن آمده است 
برخلق امام ممتحن آمده است 
بر روی نکویش صلواتی بفرست 
چون یوسف فاطمه حسن آمده است 
                      

ماییم و کرامات خدا داد حسن 
میلاد کرامت است میلاد حسن 
دوریم گر از مدینه امروز ولی 
ما را به مدینه میبرد یاد حسن 
               

امشب به جهان جلوة سرمد آمد 
آیینة حسن روی احمد آمد 
یعنی حسن آنکه صلح او می باشد 
احیا گر آیین محمد (ص) آمد

------

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۵
یاسین

گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد

دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد 

اگر از شانه ی من بار گنه بردارید

پای این بنده هم از عرش فراتر برسد 

باز هم توبه شکستم ! بگذارید فقط

باز هم فرصت یک توبه ی دیگر برسد 

همه ی ترس من این است که هنگام گناه

عُمر این بنده ی آلوده به آخر برسد 

بس که آلوده ام " أبکی لِخروج نفسی "

وای از آن لحظه ی سختی که اجل سر برسد 

خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم

وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد

همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ

سر این بنده روی دامن حیدر برسد 

مطمئنم که در آن لحظه ی سخت و حسّاس

حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد 

چادر مادر ما کار خودش را بکند

بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد 

مثل هر دفعه به ارباب توسّل کردم

حتماً ارباب به داد دل نوکر برسد 

مثل یک باز شکاری طرف میدان رفت

قصدش این بود به داد علی اکبر برسد

به روی نیزه ی لشکر ، جگرش را می دید

تکه تکه بدن گل پسرش را می دید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۱
یاسین

بسـم الله الرحمـن الرحیــم
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْمُۆْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَهَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ سَیِّدَهِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا أَوَّلَ الْمُۆْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَهِ سَیِّدِ الاَْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَکِ بِما أَوْلاکِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْکِ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ .


سخن از خدیجه ، سخن از یک دنیا عظمت و پایدارى و استقامت درراه هدف است . به حق قلم فرسایى در باره کسى که خداوند بر اوسلام و درود فرستاد ، بسى مشکل است . اما به مصداق «مالا یدرک‏کله لا یترک کله ،» به بررسى گوشه‏ هایى از شخصیت و زندگى این‏بزرگ بانو مى‏پردازیم:


شنـاسنــامه خـدیجـه (س)

حضرت خدیجه پانزده سال قبل از عام الفیل وشصت وهشت سال قبل ازهجرت نبوی در شهر مکه دیده به جهان گشود وپس ازشصت وپنج سال زندگی با شرافت وفضیلت سرانجام در تاریخ دهم رمضان سال دهم بعثت و سه سال قبل ازهجرت رسول خدا به مدینه به لقاءالله پیوست .

نام او خدیجه و کنیه اش «ام هند» نام پدرش « خویلد ابن اسد » ونام مادرش « فاطمه دخترزائدة بن الاصم»می باشد.( سیمای زنان در قرآن ،ص23)

خانواده ‏اى که‏ خدیجه را پرورش داد ، از نظر شرافت‏ خانوادگى و نسبت‏ هاى‏خویشاوندى ، در شمار بزرگترین قبیله‏هاى عرب جاى داشت . این‏خاندان در همه حجاز نفوذ داشت . آثار بزرگى و نجابت و شرافت ازکردار و گفتار خدیجه پدیدار بود . پدر و مادر خدیجه با چند واسطه به « لویّ بن غالب» می رسد که جدّ اعلای پیامبر خداست و مادرمادر خدیجه «هاله» دختر عبدمناف از اجداد پیامبر اسلام است. بنابراین خدیجه هم از طرف پدر و هم از سوی مادرش با پیامبر اسلام هم نسب می باشد. (سفینه البحار ،ص379)


اخــلاق خـدیـجه (س)

خدیجه در بین اقوام خود یگانه و ممتاز و میان اقران کم نظیربود . او به فضیلت اخلاقى و پذیرایى‏هاى شایان بسیار معروف بود وبدین جهت زنان مکه به وى حسد مى‏ورزیدند .
دخترت خویلد در سجایا و کمالات اخلاقى زبانزد و نمونه بود و به‏حق ایشان کفو خوبى براى پیامبر (ص) بود . بى‏تردید مى‏توان گفت‏که این سجایا و فضایل اخلاقى سبب شد تا خدیجه براى همسرى پیامبراکرم (ص) شایسته شمرده شود . طبق روایات ، او براى پیامبراکرم (ص) یاورى صادق بود .
حضرت خدیجه سلام الله علیها یکی از چهار زن کامل دنیا، اولین و بهترین همسر رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم و مادر فاطمه زهرا است. 


القـاب خـدیـجه(س) قبل از اسلام

القاب خدیجه (سلام الله علیها ) قبل از اسلام بسیار بوده است که کتابهای بسیاری در مورد آن سخن رانده اند و از جمله القاب عبارتند از:

1.حضرت خدیجه (سلام الله علیها )قبل از ولادت ، درکتاب آسمانی انجیل که بر حضرت عیسی نازل شد به عنوان ـ بانوی مبارکه و همدم مریم در بهشت » یاد شده است ، در آنجا که در توصیف پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله ) خطاب به عیسی چنین آمده: «نسله من مبارکة ، وهی مونس أمک فی الجنة»(بحارالانوار، ص352)؛ «نسل او از مبارکه (بانوی پربرکت) است که همدم مادرت مریم در بهشت می باشد » 

2.در عصرجاهلیت که وجود زن پاکدامن بسیار کم بود، وبسیاری اززنان به انحراف های عصر جاهلی آلوده بودند، حضرت خدیجه به خاطر قداست و پاکی در همه ابعاد ، به عنوان « طاهره» [پاک سرشت وپاک روش]خوانده می شد.

3.شخصیت خدیجه در همان عصر آن چنان چشمگیر و مورد احترام خاص وعام بود که اورا با عنوان «سیده نسوان» [سرور زنان ] می خواندند.(دارالکتب الاسالمیة ، ج2،ص207)


ازدواج خـدیـجه (س)

خدیجه به وسیله قرابت فامیلی با رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم ) از یک طرف و ملاحظه اخلاق حمیده او در بازرگانی ازطرف دیگر ، وشنیدن اخباررسالت از علمای یهود ونصاری ازسوی سوم ، عاشق دلباخته معنوی پیامبر بود و گاهی در این را ه گریه می کرد ! و در شب هایی خواب به چشم اوفرو نمی رفت . ولذا مشکل خود را با پسر عمویش که عالم برجسته نصارا بود در میان گذاشت، او دعایی نوشت ، وخدیجه آن را زیر بالشش گذاشت و شبانه در عالم خواب پیامبر را دید ، وآینده برایش روشن شد ، و چون چشم برگشود دیگربه خواب نرفت و سرانجام کنیزش نفیسه دختر ــــ وبه قولی خواهرش را به سراغ پیامبر فرستاد و رسماً در خواست ازدواج کرد. (بحار الانوار، ص23)

خدیجه با تلاش پیگیر و تمهید مقدمات عاقلانه ، به ویژه با تدبیر پسر عمویش، ورقة بن نوفل ، سرانجام به مقصود خود رسید ، و فرزندان هاشم را که ستارگان حجاز بودند به خانه خود جذب کرد ، آنان در حالی که رسول خدا را با تمام عزت واحترام در میان گرفته بودند ، برای اجرای عقد به حضور خدیجه رسیدند ، و خطبه عقد با یک برنامه جالب اجراشد وپس از مراسم ، یادگار عبدالله در کنار عمویش ابوطالب عازم خانه پیشین گشت ، ولی خدیجه همراه با مهر و محبت ویژه دامن محمد را گرفت و گفت « سیدی !إلی بیتک فبیتی بیتک و أنا جاریتک !؛ای مولایم ! بیا به خانه خودت ، خانه من خانه تواست ، و من نیز کنیز تو هستم .» (سفینة البحار ،ج1،ص379)

خدیجه به این طریق زندگی مشترک خود را با آن حضرت شروع کرد .

درعصرجاهلیت که وجود زن پاکدامن بسیار کم بود، و بسیاری از زنان به انحراف های عصر جاهلی آلوده بودند،حضرت خدیجه به خاطر قداست و پاکی در همه ابعاد ، به عنوان « طاهره» [پاک سرشت وپاک روش] خوانده می شد.


خصائل خدیجه (س)

خدیجه از بزرگترین بانوان اسلام به شمار مى‏ رود . او اولین زنى‏ بود که به اسلام گروید ; چنان که على‏ بن ابى ‏طالب (ع) اولین‏ مردى بود که اسلام آورد . اولین زنى که نماز خواند، خدیجه بود. او انسانى روشن بین و دور اندیش بود . با گذشت ، علاقه‏ مند به‏ معنویات ، وزین و با وقار ، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به‏ اخبار آسمانى بود . همین شرافت‏ براى او بس که همسر رسول خدا (ص) بود و گسترش اسلام به کمک مال و ثروت او تحقق یافت .

خدیجه از کتب آسمانى آگاهى داشت و علاوه بر کثرت اموال و املاک، او را «ملکه بطحاء» مى‏گفتند . از نظر عقل و زیرکى نیز برترى فوق العاده ‏اى داشت و مهمتر اینکه حتى قبل از اسلام وى را«طاهره‏» و «مبارکه‏» و «سیده زنان‏» مى‏ خواندند .

جالب این است او از کسانى بود که انتظار ظهور پیامبر اکرم (ص) مى‏کشید و همیشه از ورقه ‏بن نوفل و دیگر علما جویاى نشانه ‏هاى‏ نبوت مى‏ شد . 

اشعار فصیح و پر معناى وى در شان پیامبر اکرم (ص) از علم و ادب و کمال و محبت او به آن بزرگوار حکایت مى‏کند .

نمونه ‌اى از اشعار خدیجه در باره پیامبراکرم (ص) چنین است:

فلواننى امسیت فى کل نعمه و دامت لى الدنیا و تملک الاکاسره/فما سویت عندى جناح بعوضه اذا لم یکن عینى لعینک ناظره

اگر تمام نعمته اى دنیا از آن من باشد و ملک و مملکت کسراها و پادشاهان را داشته باشم ، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانى که چشم ‏به چشم تو نیافتند .

دیگر خصوصیت‏ خدیجه این است که او داراى شم اقتصادى و روح ‏بازرگانى بود و آوازه شهرتش در این امر به شام هم رسیده بود .

البته سجایاى اخلاقى حضرت خدیجه چنان زیاد است که قلم از بیان‏ آن ناتوان است . 

چه مى‏ توان گفت در شان کسى که مایه آرامش و تسلاى خاطر رسول‏ خدا (ص) بود ؟ ! در تاریخ مى‏ خوانیم : «حضرت محمد (ص) هر وقت از تکذیب قریش و اذیت‏هاى ایشان‏ محزون و آزرده مى‏ شدند ، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمى‏ کرد مگر یاد خدیجه ; و هرگاه خدیجه را مى‏ دید مسرور مى‏ شد»

ذهبى مى‏ گوید : مناقب و فضایل خدیجه بسیار است ; او از جمله‏ زنان کامل ، عاقل ، والا ، پایبند به دیانت و عفیف و کریم و ازاهل بهشت‏ بود . پیامبر اکرم (ص) کرارا او را مدح و ثنا مى‏گفت‏ و بر سایر امهات مومنین ترجیح مى‏ داد و از او بسیار تجلیل مى‏ کرد. به حدى که عایشه مى‏ گفت : بر هیچ یک از زنان پیامبر (ص) به ‏اندازه خدیجه رشک نورزیدم و این بدان سبب بود که پیامبر (ص) بسیار او را یاد کرد .


فضایل خدیجه (س) درقرآن و روایات

**ایمــان و فداکــاری خـدیجـه (س)

خدیجه زنی با فضیلت ودارای کمالات علمی و معنوی بود ، ودر اثر معاشرت با پسر عمویش که عالمی دانا و دانشمند بود وبه رسالت پیامبر خدا در آینده ایمان داشت. می دانست که رسول خدا به پیامبری خواهد رسید.

خدیجه ازعلمای دیگر یهود و نصارا نیز سخنانی در تأیید نبوت پیامبر شنیده بود، وازهمه مهم تر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمین شام ازطریق غلامش« میسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زیادی از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنیده وبر عشق وایمانش افزوده بود. لذا با ورقة بن نوفل رازدل گشود وخواهان وصلت با پیامبر شد .

همه اینها حاکی ازایمان خدیجه به رسالت پیامبر بود که سالها قبل ازبعثت آن حضرت اتفاق افتاده ، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی نخستین شخصی که به وی ایمان آورد خدیجه بود. (دارالکتب الاسالمیة،ص207)

امیر مؤمنان در «خطبه قاصعه»می فرمایند : روزی که رسول خدا به پیامبری رسید،نور اسلام به هیچ خانه ای وارد نشد جز به خانه پیامبر وخدیجه که من سومین نفرآنان بودم که نور وحی و رسالت را می دیدم و عطر نبوت را استشمام می کردم . (نهج البلاغه فیض الاسلام ، ص811)

خدیجه ازنظر ایمان وعقیده به جایی رسیده بودکه خدا وپیامبر و ملائکه اورا دوست داشتند ،وبر ایمان اومباهات می کردند ، واو را افضل زنان پیامبر و جزء برترین زنان عالم و جهان معرفی می نمودند !

خدیجه زنی است که پیامبر خدا (ص) در حق او می گوید:ای خدیجه!خداوند متعال هر روز به وجود توچندین بار به ملائکه اش مباهات می کند.

آری !خدیجه زنی بود که در اثر ایمان و فداکاری به جایی رسید که خداوند به اوسلام رساند . اونه تنها این همه ناملایمات را تحمل کرد،بلکه تمام تلخی های سیاسی واجتماعی آن روز را که قلب نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) را مجروح می ساخت ترمیم نمود ، و وی رادر ادامه سیرالهی اش یاری داد، ومایه آرامش شوهر گشت!


**خـدیجـه (س) در قـرآن

حضرت خدیجه نخستین ام المؤمنین است که در قرآن مجید به عنوان یکی از زنان پیامبر مورد توجه است، وبه طور شخصی نیز در سوره «ضحی» آیه هشتم به نام واوصاف او اشاره گردیده است.

قبلا خاطر نشان گردید که حضرت خدیجه قبل ازازدواج با پیامبر ثروتمند ترین شخص جزیرة العرب بود، وحدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروانهای تجارتی اوشب و روز در طائف ویمن وشام ومصر وسایر بلاد در حرکت بودند، برده های بسیار داشت، که به تجارت اشتغال داشتند.

حضرت خدیجه پس از ازدواج با پیامبر همه اموالش را قبل از اسلام وبعد از آن ، در اختیار پیامبر گذاشت ، تا آن حضرت هرگونه که خواست آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند، به گونه ای که پیامبر که فقیربود بی نیاز شد ، وخداوند درمقام بیان نعمتهای خود به پیامبر اکرم (ص) از جمله می فرماید:

«و وجدک عائلا فأغنی؛خداوند تو را فقیر یافت و بی نیاز نمود» (سوره ضحی (93)، آیه 8)

این که نام وی درآدرس مذکور درقرآن مجید مورد عنایت قرار گرفته ، در تفسیرهای عامه و خاصه ودر روایات اهل بیت آمده است، و تصریح کرده اند که مراد از « بی نیازساختن پیامبر » مال و بخشش خدیجه بود که همه را در طبق اخلاص گذاشته وبرای پیشرفت دین مبین اسلام دراختیار پیامبر قرار داد. (سیمای زنان در قرآن ، ص23)


**خـدیجـه (س) در روایـات

در روایت اسلامی از طریق شیعه واهل تسنن نقل شده، اززبان پیامبر وامامان معصوم در شأن ومقام ارجمند ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) سخن فراوان با تعبیرات گوناگون به میان آمده است .

دراینجا نظرشما را به نمونه هایی ازآن گفتار جلب می کنم .

1. پیامبر (صلی الله علیه و آله ) فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت : ای رسول خدا!این خدیجه است ، هرگاه نزد تو آمد، براواز سوی پروردگارش واز طرف من ، سلام برسان:

«وبشرها ببیت فی الجنة من قصب لاصخب ولانصب »«و او را به خانه ای از یک قطعه (اززبرجد ) در بهشت که در آن رنج ونا آرامی نیست ، مژده بده »( بحارالانوار ج16،ص8)

2.پیامبر اکرم درتفسیر (آیه 27مطففین ) «عیناً یشرب بها المقربون ؛ همان چشمه بهشتی که مقربان از آن می نوشند» فرمود:

«المقربون السابقون؛رسول الله ، وعلی بن ابیطالب و الائمة، وفاطمه بنت محمد ؛» «از مردان بسیاری به حد کمال رسیدند ، واز زنان به درجه آخر کمال نرسیدند مگر چهار زن که عبارتند از : آسیه ،مریم ، خدیجه ، فاطمه » 

3.امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

«سادات نساء العالمین اربع: خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد وآسیه بنت مزاحم ومریم بنت عمران ؛ » « سرور بانوان دو جهان چهار بانو است که عبارتند از :خدیجه ، فاطمه ، آسیه و مریم » (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدیدمعتزلی،ج10،ص266)

پیام این روایات این است که به رازهای عظمت مقام این بانوی ارجمند پی ببریم ، وشایستگی های اورا بشناسیم، واز او درمسیر تکامل به عنوان برترین الگو، پیروی کنیم.


خـدیجـه (س) همسـر رسول خدا (ص) در دنیـا و آخرت

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) فرمود:

«اشتاقت الجنة إلی أربع من النساء :مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم زوجة فرعون وهی زوجة النبی ،فی الجنة » « و خدیجه بنت خویلد زوجة النبی فی الدنیا و آلاخرة و فاطمه بنت محمد » (بحارالانوار، ج43،ص53،54)

بهشت مشتاق چهار زن است: 1ـ مریم دختر عمران 2ـ آسیه دختر مزاحم ـ همسر فرعون ، که همسر پیامبر در بهشت است . 3ـ خدیجه دختر خویلد همسر رسول خدا در دنیا وآخرت 4ـ فاطمه دختر محمد (صل الله علیه واله وسلم)


خـدیجـه (س) در آئینه معـراج پیـامبـر (ص)

طبق پاره ای ازنقل ها ، معراج پیامبر از خانه خدیجه (علیها سلام )آغاز شد و باز گشت آن نیز در خانه خدیجه روی داد.

روایت شده : امام باقر (علیه السلام ) فرمود: «جبرئیل مرکب براق را شبانه کنار درخانه خدیجه آورد و در آن خانه به محضر رسول خدا رسید ،آن حضرت را از خانه بیرون آورد و بر مرکب براق سوار نموده واز مکه به سوی بیت المقدس سیر داد...»

مطابق پاره ای از شواهد وقراین ، پیامبر هنگام مراجعت ازمعراج نیز در خانه خدیجه فرود آمد . (بحارالانوارج43،ص216)

برای اینکه به مقام درخشان حضرت خدیجه دررابطه با مسأله معراج پیامبر بیشترپی ببریم نظرشمارا به روایت زیر جلب می کنم .

سلام خدا بر خدیجه : ابوسعید خدری می گوید: رسول خدافرمود: وقتی که در شب معراج ، جبرئیل مرا به سوی آسمانها برد و سیر داد،هنگام مراجعت به جبرئیل گفتم : «آیا حاجتی داری؟» جبرئیل گفت: « حاجت من این است که سلام خدا و سلام مرابه خدیجه برسانی »پیامبر (صلی الله علیه وآله) وقتی که به زمین رسید ، سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه ابلاغ کرد. خدیجه گفت «ان الله هو السلام ، وفیه السلام ، الیه السلام ، وعلی جبرئیل السلام ؛ همانا ذات پاک خدا سلام است، واز او است سلام ، وسلام به سوی او باز گردد و برجبرئیل سلام باد.» (بحارالانوارج16،ص7)

این مطلب بیانگر اوج مقام حضرت خدیجه در پیشگاه خدااست.


وصیـت حضـرت ‏خـدیجـه (س)

حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد . پیغمبر (ص) به عیادت وى رفت و فرمود : اى خدیجه ، «اما علمت ان الله‏قد زوجنى معک فى الجنه‏» ; آیا مى‏دانى که خداوند تو را دربهشت نیز همسرم ساخته است؟!

آنگاه از خدیجه دل جویى و تفقد کرد ; او را وعده بهشت داد و درجات عالى بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود .

چون بیمارى خدیجه شدت یافت ، عرض کرد : یا رسول الله ! چند وصیت دارم : من در حق تو کوتاهى کردم ، مرا عفو کن .

پیامبر (ص) فرمود : هرگز از تو تقصیرى ندیدم و نهایت تلاش‏ خود را به کار بردى . در خانه‏ ام بسیار خسته شدى و اموالت را در راه خدا مصرف کردى .

عرض کرد : یا رسول الله ! وصیت دوم من این است که مواظب این‏ دختر باشید . و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد . چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد . پس مبادا کسى از زنان قریش به او آزار برساند . مبادا کسى به صورتش سیلى بزند . مبادا کسى بر اوفریاد بکشد . مبادا کسى با او برخورد غیر ملایم و زننده ‏اى داشته ‏باشد .

اما وصیت‏ سوم را شرم مى‏ کنم برایت‏ بگویم . آن را به‏ فاطمه عرض مى‏کنم تا او برایت ‏بازگو کند . سپس فاطمه را فراخواند و به وى فرمود : «نور چشمم ! به پدرت رسول الله بگو :مادرم مى‏ گوید : من از قبر در هراسم ; از تو مى‏خ واهم مرا در لباسى که هنگام نزول وحى به تن داشتى ، کفن کنى .»

پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(ص) عرض کرد . پیامبر اکرم (ص) آن پیراهن را براى خدیجه‏ فرستاد و او بسیار خوشحال شد . هنگام وفات حضرت خدیجه ، پیامبراکرم (ص) غسل و کفن وى را به عهده گرفت . ناگهان جبرئیل درحالى که کفن از بهشت همراه داشت ، نازل شد و عرض کرد : یا رسول‏ الله ، خداوند به تو سلام مى‏ رساند و مى‏ فرماید : «ایشان اموالش‏ را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده ‏بگیریم .»


آوردن کفـن از سـوی خدا برای خـدیجـه (س)

در کتاب «الخصائص الفاطمیه» نقل شده : طبق روایت مشهور هنگامی که حضرت خدیجه رحلت کرد، فرشتگان رحمت از جانب خداوند کفن مخصوصی برای خدیجه نزد رسول خدا آوردند واین علاوه بر اینکه مایه برکت برای خدیجه بود،مایه تسلی خاطررسول خدا گردید. وبه این عنوان تقدیر وتجلیل جالبی از طرف خداوند؟ حضرت خدیجه به عمل آمد.

پیامبر اکرم (ص) پیکر مطهرحضرت خدیجه را با آن کفن پوشانید.سپس جنازه او را با همراهان به سوی قبرستان معلی بردند تا در کنار مادرش حضرت آمنه به خاک بسپارند . درآنجا قبری برای حضرت خدیجه آماده کردند، رسول خدا درمیان آن قبر رفت و خوابید ، سپس بیرون آمد وآن گوهر پاک را در آنجا به خاک سپرد.


وفـات خـدیجـه (س)

خدیجه در سن 65 سالگى در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج ازشعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم کرد . رسول‏ خدا (ص) شخصا درون قبر رفت ، سپس خدیجه را در خاک نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جاى خویش استوار ساخت . او بر خدیجه اشک‏مى‏ریخت ،دعا مى‏کرد و برایش آمرزش مى‏طلبید . آرامگاه خدیجه درگورستان مکه در «حجون‏» واقع است .

رحلت‏ خدیجه براى پیغمبر (ص) مصیبتى بزرگ بود ; زیرا خدیجه‏ یاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیارى به حضرت محمد(ص) احترام مى‏گذاشتند و از آزار وى خوددارى مى‏کردند .


یاد خدیجه (س)

رسول خدا (ص) با این که بعد از رحلت‏ حضرت خدیجه (س) بازنانى چند ازدواج کرد ; ولى هرگز خدیجه را از یاد نبرد . عایشه‏ مى‏گ وید : هر وقت پیغمبرخدا (ص) یاد خدیجه مى‏ افتاد ، ملول و گرفته مى‏ شد و براى او آمرزش مى‏ طلبید . روزى من رشک ورزیدم وگفتم : یا رسول الله ، خداوند به جاى آن پیرزن ، زنى جوان و زیبا به تو داد .

پیغمبر (ص) ناگهان بر آشفت و خشمگینانه دست‏بر دست من زد و فرمود : خدا شاهد است‏ خدیجه زنى بود که چون همه از من رو مى‏ گردانیدند ، او به من روى مى‏ کرد ; و چون همه از من مى‏ گریختند، به من محبت و مهربانى مى‏ک رد ; و چون همه دعوت مرا تکذیب‏ مى‏ کردند ، به من ایمان مى‏ آورد و مرا تصدیق مى‏ کرد . در مشکلات ‏زندگى مرا یارى مى‏ داد و با مال خود کمک مى‏کرد و غم از دلم ‏مى‏ زدود .

حضرت امام صادق (ع) فرمود : «وقتى خدیجه از دنیا رفت ،فاطمه کودکى خردسال بود ، نزد پدر آمد و گفت : «یا رسول الله‏امى‏» ; مادرم کجاست ؟

پیامبر (ص) سکوت کرد . جبرئیل نازل شد و گفت : خدایت‏ سلام‏ مى‏ رساند و مى‏ فرماید : به زهرا بفرما ، مادرت در بهشت و در کاخ‏ طلایى که ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند ،جاى دارد .

اشعار رحلت 

چه بانویی که خدایش سلام می فرمود
که نامه عملش مُهر مِهر خاتم داشت
یگانه بانوی مردی که از عدالت خود
تمام عالم و آدم به زیر پرچم داشت
****************
قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر، کوثر
الهی مادر یاسم غریب می میرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر
****************
برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
****************
مقام و منزلتش را کسی چه می داند
شریک امر رسالت همیشه می ماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول می خواند
****************
تمام هستی خود را به عشق بخشیدم
به عشق اینکه به بیت نبی است مأوایم
ولی چه زود شنیدم پس از من و احمد
حریم عشق بسوزد به دست اعدایم
****************
من آن کنیز خدایم که یار طاهایم
منم که مادر امّ الائمه زهرایم
به افتخار کنیزی مصطفی این بس
که من شریک نبی در نشاط و غمهایم

****************

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۴:۴۰
یاسین

به حق الحسین الهی العفو

دلم آشفته و حالم مشوش
دو چشمم غرق خون، قلبم پر آتش
به درگاهت پناه آورده‌ام من
شکایت دارم از این نفس سرکش
***
فقیر و بی‌نوا، اَشکُو اِلیکَ
اسیر و مبتلا، اَشکُو اِلیکَ
نشد از خوف تو پُر اشک، هیهات
ز چشم بی‌حیا، اَشکُو اِلیکَ
***
شدم بی‌بال و پر بین قفس‌ها
دگر تنگ است در سینه نفس‌ها
پناه آورده ام سوی تو امشب
من از دست هواها و هوس ها

                                                                                                             شاعر : یوسف رحیمی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۸
یاسین

مناجات با خدا
 

یا ربّنا یا ربّنا اغفِر لنا ذُنوبنا..

 

با کوه عصیان آمدم/با چشم گریان آمدم

عُمرم شده صَرف گناه/امّا پشیمان آمدم

بیچاره ی درمانده را/در محضرت راهش بده

در وادیّ عُبودیت/سوزش بده آهش بده

با این نفس امّاره و/درد جهالت چه کنم

گر ببخشی من را بگو/با این خجالت چه کنم

ساده گویم ای مهربان/در بندگی من رُسوایم

قسم به تو شرمنده ی/خمینی و شُهدایم

نه نمازی نه روزه ای/نه جهادی نه زکاتی

گرچه پر از سَیّئاتم/تو دریای حَسَناتی

بیچاره ام آلوده ام/من را ببخش من را ببخش

نافرمانی نموده ام/من را ببخش من را ببخش

من را ببخش من را ببخش/به حقّ شاه شهدا

قسمت جمع ما نما/زیارت کرببلا

ما همگی آواره و/خونجگر و مبتلاییم

با سوز دل،در حاجت/زیارت کربلاییم

چه کربلا چه کربلا/همان جا که ارباب ما

در مقتل پر خاک و خون/سرش شده از تن جدا

از کربلا از کربلا/آید صدای العطش

طفلی از سوز تشنگی/در خیمه ها بنموده غش

ای کربلا ای کربلا/دل را به غم آغشته اند

بر روی خاکت تشنه لب/خون خدا را کشته اند

یک مادر قد خمیده/با اشک جاری از دو عین

گوید میان قتلگاه/غریب مادر یا حسین

 

مناجات با خدا

من آمدم با/سوز دل و آه/اغفِر ذُنوبی/اَستغفر الله

راه وصالت/ای حیّ یکتا/بر من نشان ده/گم کرده ام راه

اَستغفرالله...

من گرچه هر دم/عصیان نمودم/تو لطف کردی/بر من به هر گاه

اَستغفرالله...

نفس امّاره/بیچاره ام کرد/بده نجاتم/از قعر این چاه

اَستغفرالله...

هستم گدایت/عبد سرایت/ای نور لطفت/بر شام دل ماه

اَستغفرالله...

من را ببخشای/حقّ حسینت/او که بُوَد بر/مُلک جهان شاه

اَستغفرالله...

آن کس که شد در/راه وصالت/با زخم تیغ و/سر نیزه همراه

اَستغفرالله...

آنکه برایش/زهرای اطهر(س)/نوحه بخواند/با سوز جانکاه

اَستغفرالله...

با کام تشنه/با ضرب دشنه/سر را جدا کرد/آن شمر گمراه

اَستغفرالله...

 

مناجات با خدا

 

منم بد منم بد/تو خوبی تو خوبی
منم عبد گنهکار/تو ستّار العُیوبی
ببین فرصت عمرم/گذشته به تباهی
الهی الهی...
تو و جود و کرامت/من و خواری و غفلت
تو و لطف و عنایت/من وشرم و خجالت
تو و خوبی و رحمت/من و روی ِ سیاهی
الهی الهی...
اگر چه همه ی عُمر/گنه شد هنر من
ولی دست نوازش/کشیدی به سر من
به درمانده اُمید و/به مسکین تو پناهی
الهی الهی...
کجا در ره تقوی/هم آهنگ تو بودم
ز رویت خجل هستم/که من ننگ تو بودم
ولی ناله زدم بر/گل فاطمه(س) گاهی
الهی الهی...
همان که به ره دین/غریبانه فدا شد
سرش از تن پاکش/لب تشنه جدا شد
سؤالم فقط این است/به چه جرم و گناهی
الهی الهی...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۲:۰۸
یاسین

یا ستار العیوب

پر شکسته ی من را ببین خدای کریم
ببین چگونه شدم مُستکین خدای کریم
نشسته ام سر راهت مگر نظر بکنی
تویی غنی و منم خوشه چین خدای کریم
به هر که رو زدم اصلاً به من محل نگذاشت
نزن تو روی مرا بر زمین خدای کریم
خمیده ، با سر زانو ، شکسته و نادم
به سویت آمده ام این چنین خدای کریم
به یاد حرف اویسم ... ببخش عبدت را
که با غریبه شدم همنشین خدای کریم
نریز آبرویم را به پیش چشم همه
نگیر بر گنهم ذرّه بین خدای کریم
اگر چه روسیهم عاشق علی هستم
شفیع من شده حصن حصین خدای کریم
*****
به خاطر گل روی علی مرا بخشید
همین خدای رحیم و همین خدای کریم
*****
علاج درد گناهم هوای کرب و بلاست
مرا ببر به بهشت برین خدای کریم
بهانه دارم و دلتنگ کف العباسم
شبیه حضرت امّ البنین خدای کریم

 
شاعر: محمد فردوسی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۰
یاسین

                                           ...یا مجیر

نه ... نه .. مرا به سوی جهنم نبر خدا
از چه شده دعای لبم بی اثر خدا ؟
می ترسم از تمام عملهای خود ولی
از آتش جهنم تو بیشتر خدا
بیچاره ام ، اسیر و ندار و فقیر و پست
بر من نظر نما که ندارد ضرر خدا
من را به نور عشق خودت وصل کن حبیب
می سوزد از غمت بخدا این جگر خدا
با اینکه ظالمم ، بدم و غرق غفلتم
اما شدم به عشق علی مفتخر خدا
من را ببخش و عفو نما ایها الکریم
تنها به حق مادر در پشت در خدا
با جلد نازک و تن عاجز چه می کنی ؟
نه .... نه .... مرا به سوی جهنم نبر خدا
شاعر : جعفر ابوالفتحی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۶
یاسین