مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

نغمه سرایان استان مرکزی

مداح اهل بیت (ع) حاج محمد هادی طیبی

مدیریت وبلاگ

تقویم ساعت

نویسندگان

۱۱۲ مطلب توسط «یاسین» ثبت شده است

حضرت عباس(ع-مدح و ولادت

سلام ای زاده ی حیدر سلام ای ماه دل آرا

الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها

دمِ میخانه بنشستم اگرچه غافل و پستم

ولی من نوکرت هستم نگاهی کن بر این شیدا

اگرچه روسیاهم من اگر چه بی پناهم من

ولی دل بر شما بستم پناه من تویی آقا

قمر خوانده شدی اما شده خورشید محتاجت

ز صورت پرده برداری کسوفی میشود پیدا

دخیلت خیل آدم شد گدایت پور مریم شد

توسل کرده اند امشب به تو حتی مسیحی ها

فدای مادرت گردد همه ذریه ی شیعه

خدا داند که در دنیا ندارد مادرت همتا

چه فخری برتر از این که شدی ماه بنی هاشم

تو را ام البنین مادر تو را حیدر شده بابا

سه ساله بر تو می نازد سکینه بر تو می بالد

درون کربلا بودی پناه زینب کبری

ابوفاضل شدی چون مادرت ام الفضائل شد

جز آن مادر چنین طفلی نزاده مادرِ دنیا

همینکه مرتضی چشمش به دستان تو افتاده

زده بوسه به دستانت شده راز مگو حاشا

قیامت در صف محشر یقینا حضرت مادر

به دستان جدای تو شفاعت می کند ما را

دخیلک یا ابو فاضل تصدق کن بر این سائل

هوای کربلا دارم در این ساعات و این شبها

شاعر : مهدی علی قاسمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۳۴
یاسین


حضرت عباس(ع)-مدح

مولا که دو چشم حیدری وا می کرد

یک لحظه نظر به هر دو دنیا می کرد

اما گهِ سِیر قامتت یا عباس

با گردش سر،تـو را تماشا می کرد

***

او با تـو که تمرین منظم می کرد

تصویر جوانی اش مجسم می کرد

اما عجبا که ذوالفقار حیدر

در پیش غضب های تـو سر خـم می کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۹
یاسین

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت(حماسی)

امشب از تشنگی سخن دارم

که از آن آب در دهن دارم

همه جویای آب و من عطشم

جز می تشنگی دگر نچشم

چه اگر آب راز نعمت هاست

تشنگی نیز فوق لذت هاست

هرکس از آب تاسخن راند

لذت تشنگی نمی داند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۴
یاسین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۱
یاسین

یا رسول الله (ص)

عید نجـات عـالم خلقـت مبارک است
آوای وحـی و لیلـۀ بعثـت مبارک است
عیـد نـزول سـورۀ اقـرأ بـه عقـل کل
جشن کمال و علم و فضلیت مبارک است
ریحانه‌های زنده نهان گشته زیر خاک
عیـد حیات، عیـد ولادت مبارک است
عیـد نـزول وحـی الهی به احمد است
جان در طبق نهید که عید محمّد است

آوای وحی می‌رسد از شش جهت به گوش
بر قلب‌های مرده دمد روح از این سروش
از سنگ‌هــای غـار حـرا آیـد ایـن نـدا:
فریاد بی‌صدای خـدا تا بـه کی خموش؟
اقرأ! بخوان! بخوان! که خدا گویدت بخوان
اقرأ! و ربک ای همـه سر تا قدم خروش
اقرأ! بخوان! که قلب بشر بی‌قرار توست
فصـل خـزان گذشت؛ طلوع بهار توست

اقرأ! بخوان! که نور نبوت دمیده است
اضرب گذشت؛ نوبت اقرأ رسیده است
اقرأ! بخـوان! بخوان! که خداوندگار تو
بهر نجات خلق، تـو را برگزیـده است
اقرأ! بخوان! که پیش‌تر از خلقت وجود
ذات خـدا پیامبــرت آفریــده اسـت
اقرأ! بخوان! که از همگان دلبری کنی
مــا کبریـایـی و تـو پیــام‌آوری کنی

بنگر به کعبه ذکر بتـان یامحمّد است
فریاد بی‌صـدای جهـان یامحمّد است
خورشید و ماه و قطره و دریا و کوه و دشت
با هم ندایشـان همگان یامحمّد است
آوای اولیـای خــدا تـا خـدا خـداست
هر لحظه با هزار زبان یامحمّـد است
در پهن ‌دشت ملک خـدا انقلاب کن
با دست ما تو بتکده‌ها را خراب کن

ای کل وحی، در نفـس جان‌فـزای تو
دیگر بـه تخته‌سنگ حرا نیست جـای تو
ما کرده‌ایم اراده که تا حشر، سرکشان
سـر آورند یکسـره بر خـاک پـای تو
ما کرده‌ایم اراده کـه بـر قلـۀ کمـال
باشـد در اهتــزاز، همیشـه لـوای تو
ای بت‌شکن که هست سر بت شکستنت
دسـت علـی بـود تبـر بـت شکـستنت

تو پیش‌تر ز خلق و پس از خلق، رهبری
هـم اولیـن رسـول هم آخـر پیمبری
پیغمبری به نام تو گردید ختم و بس
با آن کــه از تمـام پیـام‌آوران سری
از آدم و خلیل و کلیم و مسیح و نوح
ای برتـرین سفیـر الهـی تـو برتری
تا روز حشـر، زنـدۀ جاوید، دین توست
قرآن کتاب توست، علی جانشین توست

یاری که هست بـر تو برادر فقط علی‌ست
پیروز بـدر و خنـدق و خیبر فقط علی‌ست
شهـر بــزرگ علـم الـهـی فقــط تویـی
این شهـر را دری‌ست که این در فقط علی‌ست
شمشیـرِ حـق و شیـر خروشـان توست او
اعلام کن به خلق که حیدر فقط علی‌ست
تو جان جان عالمی و جان تو علی‌ست
مـا حافظ توایم و نگهبان تو علی‌ست

امـروز، اوج قلـۀ هستـی سریـر توست
خورشید بر فراز فلک سر به زیر توست
تـا دیـن زنـدۀ تـو نمیــرد نوشتـه‌ایم
غـار حـرا مقدمـه‌ای بـر غدیر توست
تـو شهریـار عالـم امکـان محمّــدی
حکم صریح ماست که حیدر وزیر توست
این نکته در صحیفه وحی تو خواندنی‌ست
بعثت اگـر غدیـر نباشـد نمانــدنی‌ست

برخیـز تــا ابـوذر و سلمـان بپروری
مقــداد در تجلــی قــرآن بپـروری
در روزگار تیرگی و جهل و خودسری
اسـلام آوری و مسلمــان بپــروری
برخیز تا به خُلق خوش و ذوالفقار عدل
در سینه‌هـا محبت و ایمـان بپروری
فرق صنم بکوب و سخن از صمد بگو
سنگت اگـر زننـد سپـر شـو احد بگو

باید رها خلایق از این خودسری شوند
رو سوی حق کنند و ز باطل بری شوند
باید کلاف جان همه گیرند روی دست
بازار یوسفـی چـو تـو را مشتری شوند
تا مکتب تـو زنـده بمـاند چـو نـام تو
بایـد تمـام امـت تـو حیـدری شـوند
آغاز کار تو همه نور و هدایت است
اما کمال مکتب تو در ولایت است

تو آفتاب و نور جهان‌گسترت علی‌ست
تو خود پیمبری و پیـام‌آورت علی‌ست
حتـی اگـر تمـام جهان دشمنت شوند
ما یاور توایم و همه لشکرت علی‌ست
با آن که هست بر سر دستت کتاب وحی
قـرآن ناشنـاختۀ دیگـرت علــی‌ست
هرجا دلت گرفت سخن با علی بگو
حتی به جنگ بدر و احد یاعلی بگو

ای روی حق جمال منیر تو یاعلی
ای قلـۀ کمــال سریــر تو یاعلی
تنهـا نه در صحابـه کـه در جمـع انبیا
هرگز کسی نبوده نظیر تو یـاعلی
مـا از طریـق تـو بـه محمّد رسیده‌ایم
غار حرای ماست غدیر تو یـاعلی
روز نخست تـا کـه ولـی آفریده شد
“میثم” هم از برای علی آفریده شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۸
یاسین

عید مبعث مبارک باد

بانگ تکبیر ز امواج فضا می آید
گوش باشید که آوای خدا می آید
بوی عطر از نفس باد صبا می آید
نفس باد صبا روح فزا می آید
پیک وحی است که در غار حرا می آید
به محمد ز خداوند ندا می آید

ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید
گوش های شنوا حکم خدا را شنوید

 

بت و بتخانه همه ذکر خدا می گویند
سخن از اقرأ و از غار حرا می گویند
حمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند
خلق عالم همه تبریک به ما می گویند
حکم توحید به ما و به شما می گویند
همگی با نفس روح فزا می گویند

 

بشریت چه نشستی که مسیحت آمد
حکم توحید به آوای فصیحت آمد

 

این چراغی است که تا شام ابد جلوه گر است
این یتیمی است که بر عالم خلقت پدر است
این نجات همه در دامن موج خطر است
این رسولی است که از کلّ رُسُل خوب تر است
پیشتر از همه بعد از همه پیغامبر است
تا صف حشر طرفدار حقوق بشر است

 

چشم بد دور ز آیینه ی رخسارش باد
تک و تنهاست خداوند نگهدارش باد

 

آی انسان ها فرمان پیمبر شنوید
گوش تا از سخن خلق فراتر شنوید
روح گردید و از آن روح مطهر شنوید
همه با هم سخن خالق داور شنوید
بانگ تهلیل شنیدید مکرر شنوید
همه را با هم در عدل برابر شنوید

 

دوره ی کفر و زر و زور به اتمام آمد
اهل عالم همه آماده که اسلام آمد

عید آزادی زن های اسیر است امروز
عید خلق است و خداوند قدیر ایت امروز
دامن مکه پر از مشک و عبیر است امروز
بشریت را فرمان خطیر است امروز
حق بشیر است بشیر است بشیر است امروز
جاودان باد چراغی که منیر است امروز

 

ذکر بت ها همه «لا نعبد الا ایاه»
همه گویند «ولا قوه الا با ا...»

 

تا به کی چهره ی خورشید عدالت مستور
تا به کی سلطه ی بیدادگران با زر و زور
با من امروز بخوانید همگی این منشور
منجی کل جهان آمده با مشعل نور
عید بعثت شده یا عید جهانگیر ظهور
تهنیت باد بر آن دخترک زنده به گور

 

دور دختر کشی و جهل به پایان آمد
سر تسلیم بیارید که قرآن آمد

 

مکه آهنگ، به گلواژه ی اقرأ بنواز
کعبه از جا کن و تا غار حرا کن پرواز
یا محمد سخن خویش ز لا کن آغاز
خیز از جا به بت و بتگر و بت خانه بتاز
بشریت را با مکتب توحید بساز
سر این رشته دراز است دراز است دراز

 

خیز تا عرصه ی بیدادگران تنگ کنی
سینه در حین تبسم سپر سنگ کنی

ای به راه تو تمامی ملل را دیده
ای که جبریل امین دور سرت گردیده
ای به قلب بشر از غار حرا تابیده
ای خدا پیش تر از پیش تو را بگزیده
ای سحاب کرمت بر همگان باریده
خیز از جای خود ای جامه به تن پیچیده

 

چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست
منجی کل بشر دین علی پرور توست

 

گر چه فوجی پی آزار تن و جان توأند
فکر بشکستن پیشانی و دندان توأند
روزی آید که همه خلق مسلمان توأند
خاک مقداد تو عمار تو، سلمان توأند
سر فرو برده به تسلیم به فرمان توأند
پیرو دین تو و عترت و قرآن توأند

 

عالم کفر به اسلام تو تبدیل شود
به تولای علی دین تو تکمیل شود

تو و آل تو چراغان هدایید همه
چارده آینه از وجه خدایید همه
چارده صورت توحید نمایید همه
چارده قبله ی ارباب دعایید همه
چارده نوح به طوفان بلایید همه
چارده مهر عیان در همه جایید همه

 

چارده طور به سینای وسیع دلها
چارده عقده گشا در همه ی مشکل ها

 

عزت امت تو در گرو وحدت توست
وحدت امت تو پیروی از عترت توست
طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست
در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست
تا خدایی خداوند به پا دولت توست
شیعه آن است که هر لحظه ی او بعثت توست

شیعه در حکم تو نور ازلی را دیده
شیعه در غار حرا با تو علی را دیده

 

بعثت شیعه ز آغاز غدیر است و حراست
بعثت سوم او واقعه ی عاشوراست
پدر شیعه علی، مادر شیعه زهراست
شیعه جان و تنش از آب و گل کرببلاست
به خدایی خدایی که جهان را آراست
شیعه بودن شرف و عزت و آزادی ماست

 

شیعه تا خون به رگش موج زند یار علی است
«میثما» شیعه همان میثم تمار علی است

 

غلامرضا سازگار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۲۷
یاسین

                                                          امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت


اینجا به گنبد و به مناره چه حاجت است

اصلا بهشت را چه نیازی به زینت است

وقتی ضریح نیست به نفع فقیرهاست

زائر بدون واسطه گرم زیارت است

زائر سرا چرا؟به روی خاک خوشتریم

زیبایی وصال همین رنج و زحمت است

پای همه به صحن شما وا نمیشود

در سامرا ملاک زیارت لیاقت است

هر صبح و شام ساعت ده گریه میکنیم

باتو قرار گریه ما رأس ساعت است

وقتش رسیده حق غمت را ادا کنیم

تا در رجب محرم دیگر بپا کنیم

تبعید میبرند تو را خون جگر شوی

در خانه حبس باشی و بی بال و پر شوی

سنگین شده سر تو اثر کرده است زهر

چیزی نمانده غش کنی و محتضر شوی

بنشین!قدم نزن که نیفتی به روی خاک

تا کم دچار تشنگی و دردسر شوی

از آب آب تو جگر اهل خانه سوخت

قسمت براین شده ز عطش شعله ور شوی

رد طناب دست تو ما را به شام برد

گویا بناست تا که تو هم نوحه گر شوی

از عمه ای بگو که به بازار رفته است

از کربلا به کوفه به اجبار رفته است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۲۹
یاسین

یا امام هادی (ع)

  • ۴۱۸ نمایش
  •                                                             امام هادی النقی(ع)-شهادت


    علت روی زمین ریختنم معلوم است

    اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است

    جگرم سوخته از زهر... تنم می ‌وزد

    لخته‌های جگرم در دهنم معلوم است

    چقدر درد از این شهر به خاطر دارم

    از دل سوخته درد و محنم معلوم است

    حق من رفتنِ در خان صعالیک نبود*

    در نگاهم غم هجر وطنم معلوم است

    وسط سجده به کاشانه‌ی من ریخته‌اند

    رد پا روی عبا و بدنم معلوم است

    از همین کوچه و توهین و دو دست بسته

    روضه‌ی ارثیه از پنج تنم معلوم است

    هتک حرمت جلوی اهل و عیالم شده‌ام

    شرم در چهره‌ی هر یاسمنم معلوم است

    مردک پست به من باده تعارف کرده

    خجلتم در دل شعر و سخنم معلوم است

    یک نفر هست کنار من و شکرش باقی است

    دور بالین من اشکِ حسنم معلوم است

    حسنم روضه بخوان، روضه‌ی جسمی عریان

    من که بر روی تنم پیرهنم معلوم است

    در میان کفنم تربت یک بی‌کفن است

    غربت جد من از این کفنم معلوم است

    یاد تشنه‌شدن و پا زدنش افتادم

    تشنه‌ام علت پرپر زدنم معلوم است

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۲۶
    یاسین

    دلیل خلق

    عالم تمام غـرق تـمـنای فاطمه سـت

    اصلا دلیل خلق،تماشای فاطمه ست

    باشد به زیر سایه ی مهرش تمام خلق

    هـرذره ای کـه زیر قدمـهـای فاطمه ست

    هاجر که زمزم از قدم کودکش شکفت

    در آرزوی بوسه ای از پای فاطمه ست

    عیسی که مرده از نفسش جان گرفته بود

    در آرزوی فـیــض نـفـسـهـای فـاطـمـه ست

    موسی که با عصاش دل بحر می شکافت

    بی بادبان فــتـاده به دریــای فـاطـمه سـت

    مـریـم کجا و رسیدن بر گرد پای او

    مریم کنیز زینب کبرای فاطمه ست

    او زن بُــوَد ولـــی بــه خــداونـد تا به ابد

    مردانگی خلاصه ی معنای فاطمه ست

    امــا بــه جـز عـلـی که سزاوار مدح اوست

    آری فقط علیست که همتای فاطمه ست

    رخسار نیلی و قد ِ خم ، بازوی کبود

    این ها همه نشان ز تولای فاطمه ست

    شاعر: محمد ناصری

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۰۹
    یاسین

    بیعت با ولایت

  • ۳۷۵ نمایش
  • انقلاب و رهبری

    از عشق بیا که صحبتی تازه کنیم

    در حرکت خویش دقتی تازه کنیم

    با رهبر و انقللاب و با خون شهید

    با یک صلوات بیعتی تازه کنیم

     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۰۱
    یاسین

    گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد
    از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد

    هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
    رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۶
    یاسین

                                                                    

    باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت
    یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت

    متولد شده بود آینه حجب و حیا
    دختری که دم او هیبت مولایی داشت

    بسکه از آمدنش چشم علی روشن شد
    باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۲
    یاسین


                                                                ولادت حضرت زینب (س)

    تو کیستی نایبة الحیدری
    فاطمه را فاطمه ی دیگری

    دوازده امام معصوم را
    عمّه ای و دختری و خواهری

    تو در مقام صبر و حلم و رضا
    خدا گواه است که پیغمبری

    تو زینبی زینت اُمّ و ابی
    تو افتخار پدر و مادری

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۷
    یاسین

     

    در این انتخابات ما می‌خواهیم لیست فاطمی وانقلابی بدهیم/ هر هیئت را یک گردان فرهنگی بدانید

    در این انتخابات ما می‌خواهیم لیست فاطمی وانقلابی بدهیم/ هر هیئت را یک گردان فرهنگی بدانید

     


    بیانات حاج منصور ارضی در همایش مداحان ولایی مورخ 20 دی 1394 در حسینیه موج الحسین (علیه السلام) برگزار گردید .

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمیعِ مَحامِدِهِ کُلِّهَا عَلی جَمیعِ نِعَمِهِ کُلِّها


    فرازی ازخطبه فدکیه
    نکته‌های زیادی در خطبه فدکیه حضرت زهرا سلام الله علیها وجود دارد که علمای زیادی از جمله مرحوم آیه الله آقامجتبی تهرانی و بزرگانی دیگر اقدام به شرح و تفسیر آن خطبه نمودند. اما آنچه که به نظر می‌رسد در این زمان نیاز ماست این فراز است:
    " وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً مِنَ الْفُرْقَةِ"
    نکته اول کسانی که طاعت ما اهل بیت(ع) را انجام میدهند و باعث ایجاد یک نظم و نظام حقیقی در جامعه می‌شوند و نکته دوم قبول امامت امامان شیعه توسط حضرت زهرا سلام الله علیها به معنی حجت امامان است و کسانی که می‌خواهند به سوی تفرقه حرکت کنند از این موضع حضرت سرباز می‌زنند!

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۰
    یاسین

    امام زمان(عج)-مناجات

    کنار بیت خدایی به یاد ماهم باش

    به مروه یا به صفایی به یاد ماهم باش

    در استلام حجر نیز یادی از ما کن

    همین که گرم دعایی به یاد ماهم باش

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۰
    یاسین

     

     

    نشست مشترک شورای هیئات مذهبی و کانون مداحان استان مرکزی با معاون اداره کل تشکلهای دینی سازمان تبلیغات اسلامی کشور برگزار شد

    در ابتدای این جلسه حجت الاسلام چمانی ضمن عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن دهه فجر توضیحاتی را در مورد انقلاب اسلامی دادند و بر ضرورت احیای ارزشهای دینی در جامعه تأکید کردند.

    در ادامه جلسه حجت الاسلام احمدی مسئول تشکلهای دینی اداره کل تبلیغات اسلامی استان مرکزی گفت: کانون مداحان در تمامی شهرستانهای استان مرکزی فعال است و شورای هیئات مذهبی نیز در 11 شهرستان استان فعال می باشد، وی بر ضرورت اهتمام بیشتر به کانون مداحان و هیئات مذهبی تأکید کردند.

    وی در ادامه به برگزاری برنامه های آموزشی تخصصی مداحی اشاره کرد و گفت این جلسات که در طول سال برگزار میشود مثمر ثمر بوده و توانسته ایم مداحان استان را ساماندهی کنیم.

    وی خاطر نشان کرد که آسیبهای حوزه مداحی و هیئات مذهبی باید به صورت ویژه مورد بررسی قرار گیرد و برای رفع آنها تلاش شود.

    طیبی رئیس کانون مداحان استان نیز گفت: باید قدر نوکری آستان اهل بیت (ع) را بدانیم ، وی همچنین به برنامه های دهه فجر ، انتخابات و ایام فاطمیه اشاره کرد و گفت: افراد و هیئات مذهبی باید در انتخابات به نحوه شایسته شرکت کنند و از جناح گرایی بپرهیزند.

    وی در ادامه به برنامه آموزش مداحان در ایام فاطمیه اشاره کردند و گفتند مداحان باید در این ایام روضه های مستند بخوانند و تأکید کردند که هدف ما ترویج شعائر دینی و فرهنگ اهل بیت (ع) است.

    وی همچین گزارشی از برنامه های انجام شده توسط کانون مداحان خبر دادند و به ساماندهی مداحان در شهر اراک اشاره کردند و افزودند تاکنون 165 نفر برای آزمون مداحان عتبات عالیات ثبت نام کرده اند.

    سیروس معاون اداره کل تشکلهای دینی سازمان تبلیغات اسلامی کشور نیز در مورد همکاری دارالقرآن با کانون مداحان و هیئات مذهبی صحبت کردند  و گفتند : در حوزه مداحی و هیئات مذهبی مؤسسه دعبل و هلال وجود دارد که با سازمان در ارتباط هستند ، ایشان همچنین بر ضرورت استفاده از ظرفیتهای مردمی  تأکید کردند و گفتند باید در حوزه فرهنگی مدیریتمان مدیریت جهادی باشد.

    وی در پایان گفتند باید مراکز آموزش مداحی دایر باشد و به تربیت و ساماندهی مداحان بپردازند.

     


     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۰
    یاسین

     

    امام حسین(ع)-روضه شب جمعه


    شبهای جمعه نیمه شبها تا سپیده

    بر روی اسرارش خدا پرده کشیده

    از راه می آید زنی قامت خمیده

    لب میگذارد روی حلقوم بریده

    فریادهای یا بنی پا بگیرد

    حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد

    روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد

    قربان آن آقا که انگشتر ندارد

    یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد

    جایی برای بوسه ی مادر ندارد

    گیسوی خود را ریخته روی گلویش

    مادر بود اینگونه شکل گفتگویش

    گوید بنیّ یا بنیّ یا بنیّ

    برخیز آمد مادرت زهرا بنیّ

    دیدم خودم در عصر عاشورا بنی

    افتاده بودی زیر دست و پا بنیّ

    من بی وضو موی تو را شانه نکردم

    حالا به دنبال سرت باید بگردم

    از تشنگی لبهای عطشانت به هم خورد

    ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد

    از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد

    آیه آیه نذر قرآنت به هم خورد

    راه تو را در گودی گودال بستند

    بر پیکر تو نیزه ها را می شکستند

                                                                      شاعر : نعمتی

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۴۳
    یاسین


                                                                      امام زمان(عج)-مناجات

     

    دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم

    همه اش کار خودت بود خریدار شدیم

    خواب دیدیم که تو آمده ای اما حیف...

    صبح شد با جگر سوخته بیدار شدیم

    نظرت آمد و دیدیم گنه‌کاری رفت

    نظرت رفت، وَ دیدیم گنهکار شدیم

    ذرّه ای شانه‌ی ما بار غمت را نکشید

    گرچه یک عمر فقط نوکر سربار شدیم

    حیف از عمر گرانمایه که خرج تو نشد

    شرمسار تو از این جمعه‌ی بسیار شدیم

    ز علاج دگران درد بُوَد خوش ما را

    نظر لطف تو دیدیم که بیمار شدیم

    واقعاً جای سؤال است که از بهر ظهور

    ما چه کردیم که اینگونه طلبکار شدیم؟!

    لحظه لحظه به خدا جای شهیدان خالی است

    حیف جامانده از آن قافله‌ی یار شدیم

    آرزو هست ببینیم همین زودی ها...

    زائر نیمه شب صحن علمدار شدیم

     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۷
    یاسین

    سالار زینب (س )

    نگاه گریه داری داشت زینب

    چه گام استواری داشت زینب

    دل با اقتداری داشت زینب

    مگر چه اعتباری داشت زینب

    چهل منزل حسین منجلی شد

    گهی زهرا شد و گاهی علی شد

    ندیدم زینب کبری تر از این

    ندیدم زینت باباتر از این

    ندیدم دختر زهرا تر از این

    حسینی مذهبی غوغا تر از این

    به پیش پای ما راهی گذارید

    بنای زینب اللهی گذارید

    اگر چه غصه دارد آه دارد

    به پایش خستگی راه دارد

    به گردش آفتاب و ماه دارد

    به والله که ایوالله دارد

    همینکه با جلالت سر نداده

    به دست هیچکس معجر نداده

    پس از آنکه زمین را زیر و رو کرد

    سپاه کوفه را بی آبرو کرد

    به سمت کربلا خوشحال رو کرد

    کمی از خاک را برداشت بو کرد

    رسیدم کربلا ای داد بی داد

    حسین سر جدا، ای داد بی داد

    چهل روز است گریانم حسین جان

    چو موی تو پریشانم حسین جان

    چهل روز است می خوانم حسین جان

    حسین جانم حسین جانم حسین جان

    تویی ذکر لبم الحمدلله

    حسینی مذهبم الحمدلله

    همین جا شیرخواره گریه می کرد

    رباب بی ستاره گریه می کرد

    گهی بر گاهواره گریه می کرد

    گهی بر مشک پاره گریه می کرد

    خدایا از چه طفلم دیر کرده؟

    مرا بیچاره کرده، پیر کرده

    همین جا دور اکبر را گرفتند

    ز ما شبه پیغمبر ما را گرفتند

    ولی از من دو دلبر را گرفتند

    هم اکبر هم برادر را گرفتند

    "به تو گفتم که ای افتاده از پا

    ز جا بر خیز ورنه معجرم را..."

    همین جا بود که سقای ما رفت

    به سمت علقمه دریای ما رفت

    پناه عصمت کبرای ما رفت

    پی او گوشواره های ما رفت

    فقط از علقمه یک مشک برگشت

    حسین بن علی با اشک برگشت

    همین جا بود که دلها گرفت و ...

    کسی روی تن تو جا گرفت و ...

    سرت را یک کمی بالا گرفت و...

    واز پشت سرت سر را گرفت و...

    همین که بر گلویت خنجر آمد

    صدای ناله ی زهرا در آمد

    همین جا بود الف را دال کردند

    تنت را بارها پامال کردند

    ته گودال را گودال کردند

    تو را با سم مرکب چال کردند

    اگر خواندم قلیلت علت این بود

    که یک تصویری از تو بر زمین بود

    تو ماندی و کبوتر رفت کوفه

    تو را کشتند و خواهر رفت کوفه

    خودم در راه و معجر رفت کوفه

    چه بهتر زودتر سر رفت کوفه

    وگرنه دردها می کشت مارا

    نگاه مردها می کشت ما را

     

    بهاری داشتم اما خزان شد

    قدی که داشتم بی تو کمان شد

    عقیق تو به دست ساربان شد

    طلای من نصیب کوفیان شد

    خبر داری مرا بازار بردند

    میان مجلس اغیار بردند

    همین جا بود افتادند تن ها

    همین جا بود غارت شد تن ها

    تمامی کفن ها، پیرهن ها

    بدون تو کتک خوردند زن ها

    همین جا بود گیسو می کشیدند

    به هر سو دخترانت می دویدند

    همین جا بود تازیانه باب گردید

    رخ ما در کبودی قاب گردید

    ز خجلت خواهر تو آب گردید

    که معجر بعد تو نایاب گردید

    سکینه معجر از من خواست اما

    خودم هم بودم آنجا مثل آنها...

    ز جا برخیز و غمخواری کن عباس

    دوباره خیمه را یاری کن عباس

    برای عزتم کاری کن عباس

    علم بردار علم داری کن عباس

    سکینه می کند زاری ابالفضل

    چه قبر کوچکی داری ابالفضل

    (علی اکبر لطیفیان)
    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۳:۱۹
    یاسین

    اشعار اربعین

  • ۴۳۳ نمایش
  • دوبیتی های اربعین

    سفر کردم به دنبال سر تو
    سپر بودم برای دختر تو
    چهل منزل کتک خوردم برادر
    به جرم این که بودم خواهر تو

    حسینم واحسین گفت و شنودم
    زیارت نامه ام جسم کبودم
    چه در زندان، چه در ویرانة شام
    دعا می خواندم و یاد تو بودم

    برای هر بلا آماده بودم
    چو کوهی روی پا استاده بودم
    اگر قرآن نمی خواندی برایم
    کنار نیزه ات جان داده بودم

    برگشت کاروان کربلا

    اگر چه اشک گرمی ارمغان آورده ام مادر
    نسیم سردم و بوی خزان آورده ام مادر
    نیاید کس به استقبال من زیرا که می سوزد
    ز هرُم شعله ای کز سوز جان آورده ام مادر
    به این بی دست و پایی بی پر و بالی نمی دانم
    چه باعث شد که رو در آشیان آورده ام مادر
    اگر من زنده برگشتم ز صحرای شهادت ها
    ز صدها مرگ تدریجی نشان آورده ام مادر
    رهانیدم ز طوفان ستم ها کاروانی را
    که اینک بی برادر کاروان آورده ام مادر
    حسینت را نیاوردم من و از داغ جانسوزش
    دل خونین و چشم خون فشان آورده ام مادر
    به جا از یوسفت ماندست یک پیراهن خونین
    که با خون دل آن را ارمغان آورده ام مادر
    کمک کن زینبت را تا کنار قبر پیغمبر
    که مانند تو جسمی ناتوان آورده ام مادر

    اربعین ( مصیبت )
    عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
    گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
    زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن
    که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم
    تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
    چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
    مسافر از برای یار سوغات آورد اما
    من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
    اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
    که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
    تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
    که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم
    چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
    خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
    زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح وخون دل
    همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
    قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
    به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
    زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
    به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم

    یک پیرهن

    گلم پرپر شد و بوی گلاب آید ز خاک او
    بگو ای باغ سرخ من، گل من کو گل من کو
    حسین جانم، حسین جانم «تکرار»

    نمی گویم چها دیدم که از من باخبر بودی
    به هر کویی گذر کردم تو با من همسفر بودی
    حسین جانم، حسین جانم «تکرار»

    نمی دانم چسان بی تو، به سر عزم وطن دارم
    ز هجده یوسفم با خود فقط یک پیرهن دارم
    حسین جانم، حسین جانم «تکرار»

    به غیر از اشک چشم خود نیاوردم گلابی را
    که من هرگز ننوشیدم بدون گریه آبی را
    حسین جانم، حسین جانم «تکرار
    »

    جستجوی کربلا

    بوی گل ها از فضا، می رسد با دود و خون
    یاد روزی کین زمین، غرق آتش بود و خون
    هر طرف نخلی ز پا افتاده بود
    پا و دست و سر جدا افتاده بود
    عمه جان زینب)2)
    بر مشامم می رسد عمّه بوی کربلا
    می کنم با خون دل، جستجوی کربلا
    من به صحرا، اشک من بر رخ دوید
    در تکاپوی عزیزان شهید
    عمه جان زینب)2)
    دست گلچین بشکند، کین جنایت آفرید
    لاله ها را پر شکست، باغبان را سر برید
    غنچه خونین من اصغر کجاست؟
    لاله سرخم علی اکبر کجاست؟
    عمه جان زینب)2)

    اربعین مصیبت))

     ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
    آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار
    محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
    این کاروان خسته دل را منزل اینجاست
    اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد
    از برگ
    برگ لاله هایم خون روان شد
    اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
    باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
    اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس
    هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس
    اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
    بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
    اینجا ز آل الله منع آب کردند
    با تیر طفل شیر را سیراب کردند
    اینجا صدای العطش بیداد می کرد
    بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد
    اینجا همه از آل پیغمبر بریدند
    ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند
    اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
    قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
    اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره
    اینجا کشید از گوش، دشمن
    گوشواره
    اینجا زدند آل علی را ظالمانه
    شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
    اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
    دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت
    اینجا به گردون رفت دود آه زینب
    حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب
    اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
    هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
    اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
    دُردانه های وحی در محمل نشستند
    ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
    ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
    با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
    با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
    خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
    پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست
    تصویر درد و داغ در آیینه دارم
    چون آفتاب
    آتش درون سینه دارم
    خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
    در سینه داغ هیجده دلدار دارم
    بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
    ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
    اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
    بی تو چگونه من روم سوی مدینه
    ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
    ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
    گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
    زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟
    بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
    این صفحه با سوز خود میثم بخواند

    مشکل به روی مشکل

    تا سایه سرت به سر محملم فتاد
    برخاست آتش غم و بر حاصلم فتاد
    یک اربعین بود که ندیدم جمال تو
    وین است شعله ای که بر آب و گلم فتاد
    ای کشتی نجات ز طوفان دوری ات
    موج بلا و حادثه بر ساحلم فتاد
    بودم هزار مشکل و از رنج هر اسیر
    یک مشکل دگر به روی مشکلم فتاد
    برخاست آتش از دل و اشکم به رُخ دوید
    دل هر زمان به یاد ابوفاضلم فتاد
    دارم من از خرابه بسی خاطرات تلخ
    مُردم همین که بار در آن منزلم فتاد
    شد گریه رقیه سبب تا ببینمت
    هر چند باز داغ دگر بر دلم فتاد
    شد باز بند دست من و باز کی شود
    بند مصیبتی که به پای دلم فتاد

    بازگشت به وطن

    عمر سفر آمد به سر مدینه
    داغ دلم شد تازه تر مدینه
    فریاد زن اعلام کن خبر ده
    برگشته زینب از سفر مدینه
    از کربلا و شام و کوفه سوغات
    آورده ام خون جگر مدینه
    هم داده ام از دست شش برادر
    هم دیده ام داغ پسر مدینه
    از کاروان بی حسین و عباس
    ام البنین را کن خبر مدینه
    گردیده جسم یوسف پیمبر
    از قلب زینب پاره تر مدینه
    پیراهن او را بگیر از من
    بر مادرم زهرا ببر مدینه
    بر یوسف زهرا ز سوز سینه
    قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
    جان مرا لب تشنه سر بریدند
    هجده عزیزم را به خون کشیدند
    هم پیکرش را پاره پاره کردند
    هم سینه اش را از سنان دریدند
    گه دور خیمه گه به دور مقتل
    با کعب نی دنبال ما دویدند
    با کام خشک از هیجده عزیزم
    بین دو نهر آب سر بریدند
    از کربلا تا شام لحظه لحظه
    رأس حسینم را به نیزه دیدند
    اعضای او گردیده سوره سوره
    آیات قرآن از لبش شنیدند
    حالا که آمد این سفر به پایان
    اکنون که از ره کاروان رسیدند
    بر یوسف زهرا ز سوز سینه
    قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
    دادم ز کف گل های پرپرم را
    عبدالله و عباس و اکبرم را
    راهم مده راهم مده که با خود
    نآورده ام گل های پرپرم را
    دیدم به روی شانة ذبیحم
    با کام عطشان ذبح اصغرم را
    تا سر بریدند از تن حسینم
    دیدم لب گودال مادرم را
    وقتی سکینه تازیانه می خورد
    کردم صدا جد مطهرم را
    دردا که با پیشانی شکسته
    دیدم به نی رأس برادرم را
    تا بر حسین خود کنم تأسی
    بر چوبة محمل زدم سرم را
    یک روزه یک باغ گلم خزان شد
    از دست دادم یار و یاورم را
    بر یوسف زهرا ز سوز سینه
    قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه
    عریانِ تن در خون شناورش بود
    پیراهنش گیسوی دخترش بود
    آبی که زخمش را به قتلگه شست
    در آن یم خون اشک مادرش بود
    وقتی که جسمش را به بر گرفتم
    لب های من بر زخم حنجرش بود
    یک سوی او نعش علی اکبر
    یک سوی او دست برادرش بود
    من زائر جسمش کنار گودال
    زهرا به کوفه زائر سرش بود
    پیشانی اش را جای سنگ دشمن
    نقش سم اسبان به پیکرش بود
    با من بنال از داغ آن شهیدی
    کز نوک نی چشمش به خواهرش بود
    از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر
    بر زخم دیگر زخم دیگرش بود
    بر یوسف زهرا ز سوز سینه
    قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه

    مصیبت ( اربعین )

    سلام ای نازنین آلاله های سرخ زهرایی
    که بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی
    سلام ای یوسف بی پیرهن! ای بحر لب تشنه!
    سلام ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی!
    زجا بر خیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت!
    که از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی
    اگر چه قامتم خم گشت از کوه فراق تو
    خدا داند شکستم پشت دشمن را به تنهایی
    سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر می گفتم
    که بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی
    اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس
    که با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی
    چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده
    که ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی
    به لطف و رأفتت نازم که در ویران سرا یک شب
    سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی
    خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند
    که بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی
    گرفتم پیکرت را چون به روی دست در مقتل
    گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی
    قبول حضرتت افتد که هم چون ابر باران زا
    به یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی

    سوغات شام

    «چشم گریان سویت از شام خراب آورده ام»
    «خیز، ای لب تشنه از بهر تو آب آورده ام»

    گر بپرسی داغ تو با سینه خواهر چه کرد
    قامت خم گشته یی بهر جواب آورده ام

    اشک، سرخ، چهره زرد و تن سیاه و موسفید
    اینهمه سوغات از شام خراب آورده ام

    اشک می بارم ز داغ چارساله دخترت
    گر چه پرپر شد گلت با خود گلاب آورده ام

    همرهم زین العباد این حجت دادار را
    جان و تن مجروح از بزم شراب آورده ام

     اربعین مصیبت

    باز آوای جرس بر جگرم آتش زد
    اشک آتش شد و بر چشم ترم آتش زد
    ناله آتش شد و بر برگ و برم آتش زد
    سوز دل بیش تر از پیش ترم آتش زد
    پاره های دلم از چشم تر آید بیرون
    وز نیستان وجودم شرر آید بیرون

    دوستان با من و دل ناله و فریاد کنید
    آه را با نفس از حبس دل آزاد کنید
    اربعین آمده تا از شهدا یاد کنید
    گریه بر زخم تن حضرت سجاد کنید
    مرغ دل زد به سوی شهر شهیدان پر و بال
    پیش تا از حرم الله کنیم استقبال

    جابر این جا حرم محترم خون خداست
    هر طرف سیر کنی جلوة مصباح هداست
    غسل از خون جگر کن که مزار شهداست
    سر و دست است که از پیکر صد پاره جداست
    پیرهن پاره کن و جامة احرام بپوش
    اشک ریزان به طواف حرم الله بکوش

    جابرا هم چو ملک پر بگشا بال بزن
    ناله با سوز درون علی و آل بزن
    بر سر و سینة خود در همه احوال بزن
    خم شو و سجده کن و بوسه به گودال بزن
    چهره بگذار به خاکی که دهد بوی حسین
    ریخته بر روی آن خون ز سر و روی حسین

    جابرا اشک فشان ناله بزن زمزمه کن
    گریه با فاطمه از داغ بنی فاطمه کن
    در حریم پسر فاطمه یاد از همه کن
    روی از گوشة گودال سوی علقمه کن
    اشک جاری به رخ از دیدة دریایی کن
    دست سقا ز تن افتاده، تو سقایی کن

    گوش کن بانگ جرس از دل صحرا آید
    ناله ای سخت جگر سوز و غم افزا آید
    پیشباز اسرا دختر زهرا آید
    به گمانم ز سفر زینب کبرا آید
    حرمی روی به بین الحرمین آوردند
    از سفر نالة ای وای حسین آوردند

    بلبلان آمده گل ها همه پرپر گشتند
    حرم الله دوباره به حرم برگشتند
    زائر پیکر صد پارة بی سر گشتند
    همگی دور مزار علی اکبر گشتند
    گودی قتلگه و علقمه را می دیدند
    هر طرف اشک فشان فاطمه را می دیدند

    آب بر سینة خود دید چو تصویر رباب
    عرق شرم شد و سوخت از شرم شد آب
    جگر بحر ز سوز جگرش گشت کباب
    شیر در سینه مادر، علی اصغر در خواب
    یاد شش ماهه و گهوارة او می افتاد
    به دو دستش حرکت های خیالی می داد

    نفس دخت علی شعلة ماتم می شد
    قامت خم شده اش بار دگر خم می شد
    تاب می داد ز کف طاقت او کم می شد
    پیش چشمش تن صد پاره مجسم می شد
    حنجر غرقه به خون در نظرش می آمد
    یادش از بوسة جد و پدرش می آمد
    باز هم داغ روی داغ مکرر می دید
    باغ آتش زده و لالة پرپر می دید
    لحظه لحظه تن صد چاک برادر می دید
    فرق بشکستة عباس دلاور می دید
    رژه می رفت مصائب همه پیش نظرش
    داغ ها بود که شد تازه درون جگرش

    گریه آزاد شده بغض گلو را بسته
    کرده فریاد درون حنجره ها را خسته
    داغداران همه فریاد زنند آهسته
    ذکرشان یا ابتا یا ابتا پیوسته
    اشک اطفال دل فاطمه را آتش زد
    گریة زینب کبری همه را آتش زد

    گفت ای همدمم از لحظة میلاد حسین
    ای سلامم به جراحات تنت باد حسین
    از همان روز که چشمم به تو افتاد حسین
    آتش عشق تو زد بر جگرم باد حسین
    من و تو در بغل فاطمه با هم بودیم
    همدم و یار به هر شادی و هر غم بودیم

    حال بر گو چه شد از خویش جدایم کردی
    در بیابان بلا برده رهایم کردی
    گاه در گوشة گودال دعایم کردی
    گاه بر نوک سنان گریه برایم کردی
    چشمم افتاد سر نیزه به اشک بصرت
    جگرم پاره شد از خواندن قرآن سرت

    کثرت داغ سراپا تب و تابم کرده
    خون دل سرزده از دیده خضابم کرده
    سخنی گوی که هجران تو آبم کرده
    چهره بنمای که داغ تو کبابم کرده
    بر سر خاک تو از اشک گلاب آوردم
    گرچه خود آب شدم بهر تو آب آوردم

    روزها هر چه زمان می گذرد روز تواند
    ظالمان تا ابد الدهر سیه روز تواند
    اهل بیت تو همه لشکر پیروز تواند
    که پیام آور فریاد ستم سوز تواند
    سرکشان یکسره گشتند حقیر تو حسین
    شام شد پایگه طفل صغیر تو حسین

    دشمنان از سر کویت به شتابم بردند
    بعد کوفه به سوی شام خرابم بردند
    به اسارت نه که با رنج و عذابم بردند
    با سر پاک تو در بزم شرابم بردند
    شام را سخت تر از کرببلا می دیدم
    سر خونین تو در طشت طلا می دیدم

    شامیان روز ورودم همگی خندیدند
    سر هر کوچه به دور سر تو رقصیدند
    عید بگرفته همه جامة نو پوشیدند
    لیک با زلزلة خطبة من لرزیدند
    گرچه باران بلا ریخت به جانم در شام
    کار شمشیر علی کرد زبانم در شام

    گرچه این بار به دوش همگان سنگین بود
    آنچه گفتیم و شنیدیم برای دین بود
    و آنچه پنداشت عدو تلخ به ما شیرین بود
    ارث ما بود شهادت، شرف ما این بود
    "میثم" ابیات تو چون شعلة ظالم سوزند
    تا خدایی خدا حزب خدا پیروزند
    یاس کبود
    ای کربلا به قافله کربلا ببین
    حال مسافران به درد آشنا ببین
    ما زائران خون خداییم کربلا
    بر کاروان زائر خون خدا ببین
    سوغات درد و خون جگر ارمغان ماست
    احوال ما ز وضع پریشان ما ببین
    من زینبم که درد چکد از نگاه من
    در هر نگاه شعله چندین بلا ببین
    رویم کبود و دست کبود و بدن کبود
    یاس کبود گر که ندیدی مرا ببین
    اطفال را به گردن و بازو و دست و پا
    آثار تازیانه و بند جفا ببین
    هر یک کنار قبر شهیدی کند فغان
    هر بلبلی کنار گلی در نوا ببین
    از سجده های نیمه شب و خطبه های روز
    بشکسته ایم پشت ستم را بیا ببین
    هر جا کنند فتح، گذارند یک سفیر
    وین رسم تازه نیست، بود هر کجا ببین
    ما نیز بر رقیه سپردیم کار شام
    تا او کند سفارت عظما به پا ببین

     

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۹
    یاسین